فرق عدالت شکافت ! علی(ع)
امروز روز نوزدهم ماه مبارک رمضان و دیشب شب قدر و شب ضربت خوردن حضرت
امیر مومنان علی علیه السلام بود. ضمن عرض تسلیت و التماس دعا این قطعه را
به پیشگاه مولا و همه دوست داران فضیلت و تقوا تقدیم می کنم.
فرق عدالت شکافت !
همواره با زمین و هوا گریه کرده ایم
بیش از هزار سال تو را گریه کرده ایم
با ابر های سوخته هر جا که رفته ایم
با زخم های آینه هاگریه کرده ایم
علی جان !
بیش از هزار سال است که غبار فراق نتوانسته ذره ای از فروغ اشتیاق ما
بکاهد . آن گاه که شاخساران سخنانت شکوفه می کرد و صحن و سرای مسجد کوفه را
عطرآگین می نمود، نه فیض سماع داشتیم و نه فوز استماع . اما قرن هاست که
زلال حقیقت را از چشمه ساران نهج البلاغه می نوشیم و همراه با آب های صاف و
روشن از چشم چشمه ها می جوشیم . سبوی تشنگی را از زلال کوثر امامت پرآب و
کام جان را از جام جانان سیراب می کنیم . گل های معطر حکمت را از گلستان
ولایت می چینیم و شمیم عطرآگین حریت را از نسیم بهارآفرین عصمت می بوییم .
تصویر زیبای انسانیت را در قاب آشنای معصومیت می بینیم و سروش هدایت را از
خروش تندیس طهارت می شنویم.
علی جان !
سرو، وامدار قامت توست و کوه شرمسار استقامت تو . هر روایت تو رایت هور
است و هر حکمت تو مناره نور . پرتو سخن تو انسان را در اقیانوس ضلالت فانوس
دلالت است و در روند بلوغ درایت فروغ هدایت . در عصر سیاه حاکمیت جور و
جهل و جمود با قامتی به بلندای قیامت قد برافراشتی و بر گذرگاه خرد چراغ
هدایت افروختی . فروغ جهان افروز پیام تو از دامنه قیام تا دامان قیامت را
روشن کرد .
علی جان !
تو آمدی و با آمدنت به انسانیت معنا بخشیدی و به محور هستی، محتوا .
تو برای آفرینش بشر بهترین بهانه ای و برای آفرینشگر برترین نشانه .
در عرصه سخن شیوایی را کمال بخشیدی و رسایی را جمال .
یتیمان را مهربان ترین پدر بودی و درماندگان را صمیمی ترین یاور .
نگاه تو برای بینوایان نوا بود و برای دردمندان دوا .
کوچه
های کوفه با بوی تو خو گرفته و نفس نسیم از عطر شمیم تو بو گرفته بود .
شب ها با کوله باری از مهربانی و انبانی انباشته از شادمانی یر در خانه
های یتیمان و درماندگان می رفتی .
بی سرپرستان را تکریم و عشق را در میانشان تقسیم می کردی .
ناتوان ها را با مهر می نواختی و دردشان را درمان می ساختی .
شبنم اشک از گونه های ستمدیدگان می ستردی و غبار غم محرومیت را با زلال زمزم محبت می بردی .
در شب های سیاه غربت و تنهایی با سبدی پر از شکوفه های شادمانی کوچه های
کوفه را در می نوردیدی . به هر پنجره دیجور شاخه نور می بخشیدی و به هر دل
درد مند گل لبخند .
علی جان !
چون شب پرده سیاه سکوت را بر سر شهر می کشید، غریبانه سر بر شانه های شب
می نهادی .جور حاکم و جهل محکوم را می نگریستی و تنهایی را می گریستی. رواق
دل را با سرشک دیده می شستی و آفاق فضائل را در اشک سپیده می جستی . دل را
در تنور سرخ مهر بر سینه سپهر می افروختی و به دوست داران خود ادب پرواز
در مکتب نماز را می آموختی . با شرار راز و نیاز شب های دراز را مهتابی و
آسمان تیره را آبی می کردی . در مکتب تو آموختیم که ما نیز زلال عشق و نیاز
را با نور نماز درآمیزیم و جام قناعت نماز را بر قامت آز بریزیم . از
مناجات تو یاد گرفتیم که نوای نیاز را از نای نماز سردهیم و خسته از اهریمن
غماز بر دامان نماز سر نهیم . از مرداب حرص و آز بگریزیم و به دامن نماز
آویزیم. قطره وار تن به سوز و گداز بسپاریم و روی به پرواز آریم. از مشی و
مرام تو فرا گرفتیم که از جاده شعور بگذریم و سر بر سجاده نور بگذاریم .
انگاره رذایل را از سنگواره دل بزداییم و فواره فضایل را بگشاییم .
علی جان !
با صبر و تحمل خود خاطر خاکستری خاک را با زلال جاری افلاک شاد و کویر
جان را با لطف جانان آباد کردی .
ما
چگونه خود را دوست دار تو بدانیم و خود را مدعی اداره بخشی از جامعه
اسلامی بنامیم؟ در حالی که تو در زمان ولایت در خانه همسر یک شهید صورت خود
را در برابر آتش تنور گرفته با خدا چنین مناجات می کنی :
" خدایا ! ببخش اگر نتوانستم...ببخش اگر دامن محبتم آن قدر وسیع نیست که تمام بچه های یتیم را در خود پناه دهد .
خدایا ! ببخش اگر دست نوازشم را توان آن نیست که تمام اخم های گره خورده صورت های کوچک غمگین را لمس کند .
...و ببخش مرا اگر نتوانستم کوله بار اندوه تمام زنان و پیرزنان بی سرپرست
کوفه را به دوش بکشم . از تو خجالت زده ام که آن قدر قوت در بازوانم نیست
تا تمام زمین های خشک اطراف شهر را نخل بکارم و محصول همه شان را به دست
های خسته و منتظری بسپارم که هر شب گوش به صدای پای من می سپارند .
...وببخش اگر نتوانستم دلم را بین همه شان تقسیم کنم... واین از خوبی تو بود که کوتاهی های مرا نادیده گرفتی..."(خلاصه آسمان-محمد سادات اخوی)
علی جان !
شرمنده ایم که تو چه گفتی و ما چه کردیم ؟! هنگامی که از کنار جمعی گذشتی
به آنان سلام کردی . تو را نشناختند . حق داشتند چون تو مثل مردم عادی تنها
و بدون محافظ و ملازم و همراه حرکت می کردی و لباست به سادگی فقیرترین
مسلمانان بود . اما وقتی یکی از مردم گفت : او امیر مومنان است ، به سرعت
دنبالت دویدند و پشت سر شترت حرکت کردند تا از برکت حضور تو بهره ببرند .
چند قدمی بیشتر نرفته بودند که ایستادی و با لبخند پرسیدی :
" آیا کاری دارید ؟ "گفتند " نه . فقط می خواستیم در رکاب شما باشیم . "
تو چهره ات محکم شد و مصمم فرمودی :
" پس برگردید . زیرا که همراهی پیاده با سواره باعث تباهی سوار و مایه حقارت پیاده است ." ( با الهام از "امام علی صدای عدالت انسانی"- جرج جرداق)
علی جان !
وقتی تلاش های مزورانه بعضی از مدعیان مقدس نما را در عرصه قدرت طلبی می
بینیم، چگونه بار سنگین این سخن تو را بر شانه های درد مند دل برتابیم ؟
آن گاه که حکومت بر دنیا را با کفش بی ارزش خود مقایسه می کنی و می گویی :
" به خدا سوگند ! این یک جفت کفش برای من از امارت و خلافت بیشتر ارزش
دارد . مگر این که بتوانم حق کسی را بگیرم یا ظالمی را سر جایش بنشانم . "
علی جان !
هر کس نداند یا نخواهد که بداند، تو خوب می دانی آنان که بشریت را از
بشارت حکومت تو محروم کردند، نه تنها به تو که در حق تمام بشریت در همه
عصر ها و به همه نسل ها ستم کردند. این حقیقت را چه زیبا و شیوا بیان می
کند آن تنها یادگار پیامبر خدا (ص) حضرت فاطمه زهرا (س) آن گاه که در بستر
بیماری با نوایی رنجور و ضعیف در حضور زنان مدینه قسم یاد کرد که :
" به خدا سوگند ! اگر پای در میان می نهادند و علی را بر کاری که پیغمبر
بر عهده او نهاده می گذاردند ، آسان آسان ایشان را به راه راست می برد . و
حق هر یک را به او می سپرد . چنان که کسی زیان نبیند و هر کس میوه آنچه را
که کشته است، بچیند . تشنگان عدالت از چشمه معرفت او سیراب و زبونان در
پناه صولت او دلیر می شدند . اگر چنین می کردند ،درهای رحمت از زمین و
آسمان بر روی آنان می گشود . اما نکردند و به زودی خدا به کیفر آنچه
کردند، آنان را عذاب خواهد فرمود ."
...و آیا هنوز ما در آتش این عذاب نمی سوزیم ؟!!!
علی جان !
هرچه از زلال کوثر تو می نوشیم، تشنه تر می شویم . اما چه کنیم که این
مقال ظرفیت این زمزم زلال را ندارد . پس برای حسن ختام و ختم کلام قطراتی
از زلال گوارای سخنت را می نوشیم :
-- هر که به زمان تکیه کند، به زمین می خورد .
-- عدل مایه زنده بودن احکام است.
-- مسئولیت کاری را که در آن تخصص ندارید، برعهده نگیرید .
-- حکمت را از هر کس برای تو آورد، بگیر . بنگر به آنچه می گوید، نه بدان کسی که می گوید .
--- آزادگی از مکر و حیله پاک است.
-- آرا و افکار مردم را به هم ضمیمه کن . سپس نزدیک ترین آن ها را به صواب و دورترینش را به شک و گمان برگزین .
-- از گفتار حق یا مشورت عادلانه خودداری نکنید . زیرا من خویش را در آن مرحله فکر نمی کنم که دچار خطا و لغزش نگردم .
-- آگاه باشید ! که مبادا دیگران را کوچک بشمارید و خود را از نظر عقیده و
اندیشه از دیگران برتر و بالا تر بدانید . چرا که این امر از تکبر و غرور
بر می خیزد و نتیجه آن جز شکست چیزی دیگر نیست.
سید علیرضا شفیعی مطهر