دل دیدنی های شهر سرب و سراب/فرگرد437
دل دیدنی های شهر سرب و سراب/فرگرد437
من خودکامگان را آن قدر حقیر و کوچک دیدم که در عرصه فرمانروایی خود دیدن
هیچ بزرگی را نمی یارند و وجود هیچ بزرگواری را برنمی تابند.زیرا در بوستانی که
سروها سر بر می افرازند،خرزهره ها شرمساری می برند.
من نسلی بی ریشه و فرزندانی بی اندیشه را دیدم که در جامعه نه وزنی دارند و نه وزنه ای هستند.گاه چون خسی اسیر موج اند و گاه چون غباری بر اوج. نه بر موج اختیاری دارند و نه بر اوج، افتخاری. حلقه ای جداشده از زنجیر اند و مانده در دام تقدیر. نه پیوندی با اسلاف دارند و نه بندی به اخلاف.
من
شهریاری خودکامه و فرمانروایی بی برنامه را دیدم که بر این پندار بود که
در راه عوام فریبی دروغ را هر چه می خواهی «بزرگ» بگو ، ولی تا می توانی آن
را «تکرار » کن؛ زیرا در یک جامعه پوپولیستی ،میزان باورپذیری یک گزاره به
تکرار آست،نه به راستی گفتار!!
من مغز انسان را فراتر از یک دینام هزار ولتی دیدم که متاسفانه بیشتر ما انسان ها فروتر از یک چراغ موشی از آن بهره می گیریم. (با الهام از سخن ویلیام جیمز)
من تملق و چاپلوسی را چون تیغی بران و شمشیری عریان دیدم که اراجیفی را می بافد و شخصیت ممدوح را می شکافد.
ادامه دارد...
شفیعی مطهر