دل دیدنی های شهر سرب و سراب/فرگرد470
دل دیدنی های شهر سرب و سراب/فرگرد470
من خود را غریبه دیروز،آشنای امروز و فراموش شده فردا دیدم؛
بنابراین کوشیدم تا با بنان و بیان خود تا نفس دارم اثری وزین بر جای گذارم و آیینی خیرآفرین بر پای دارم.
غرض نقشی است کز ما بازماند / که هستی را نمیبیبنم بقایی..
من شهریاری را دیدم با مغزی کوچک و خردی اندک که می کوشید با دهانی باز و زبانی دراز همه کمال های نداشته و جمال های خودپنداشته اش را با آن بپوشاند.
من دروغ و باطل را بی رنگ تر و پرنیرنگ تر از آن دیدم که بتواند همیشه مردم را بفریبد؛ زیرا حق جریانی جاودان است و باطل،جولانی گذران.
من آیینه را دیدم و در سنجه با آیینه های قدیم حسرت خوردم؛زیرا آیینه های قدیم مرا جوان تر نشان می داد! آیینه هم آیینه های قدیم!!
من ریشه بسیاری از اختلاف نظرها و تفاوت دیدگاه ها را در حایگاه نگرش و اقتضای بینش دیدم.
ادامه دارد...
شفیعی مطهر