اسارت در عُسرت
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(79)
اسارت در عُسرت
* من یک کرم ابریشم را دیدم که عمری به دور خویش پیله می تنید.
او آن قدر پیله تنید.....پیله تنید.....باز هم پیله تنید تا....
تا سرانجام در میان پیله های خود خفه شد!!
او هنگامی «به دانایی رسید» و «به رهایی اندیشید» که خیلی دیر شده بود!
فرآوران، برای برای استحصال ابریشم ،او را با پیله اش به درون دیگ آب جوش
ریختند ، چون بر این باور بودند که اگر کرم، بخواهد خود را رها سازد، باید
پیله را بشکافد؛ در نتیجه همه ابریشم ها تلف می شود!!
.....اما من کرم ابریشم دیگری را نیز دیدم که چراغ خرد را فرا راه خویش« داشت» و بر رهایی خود همت «گماشت».
او پیش از «انقضای فرصت» و« اسارت در عسرت» چاره ای اندیشید و با «شکافتن
پیله های تنیده» و «شکفتن در پگاه پدیده» ، خود را از« اسارت رهانید» و به«
رفعت رسانید».
مرا دیوانگی عقلی دگر داد
وجودی و بقایی تازه تر داد
(؟)
(#شفیعی_مطهر)