روسفیدشدن ماکیاولی !! قصّه های شهر هرت قصّۀ 118
روسفیدشدن ماکیاولی !!
قصّه های شهر هرت/ قصّۀ 118
#شفیعی_مطهر
اعلی حضرت هردمبیل پادشاه شهر هرت خیلی نگران دوام سلطنت استبدادی خود بود. با مختصر جنبش اعتراضی و راهپیمایی مخالفانِ سلطنت به وحشت می افتاد و دستوز سرکوبی شدید می داد.
روزی چند تن از خواص درباری از جمله شارل شرلی مستشار سیلگنایی را به مشورت فراخواند و از آنان خواست به این پرسش پاسخ دهند:
«چرا حاکم دادگری چون علی(ع) تنها کمتر از پنج سال توانست حکومت کند،ولی پادشاه خودکامه ای چون ناصرالدّین شاه پنجاه سال؟ تازه اگر او را نمی کشتند،مردم با استمرار حکومت استبدادی او مشکلی نداشتند؟ »
هر یک از درباریان چیزی گفتند. در پایان هردمبیل از شرلی خواست تا نظر خود را بگوید. او گفت:
« اعلی حضرتا! اگر بخواهم در یک کلام به این پرسش پاسخ دهم علّت کوتاهی عمر حکومت امام علی(ع) و طولانی شدن سلطنت ناصرالدّین شاه هر دو فقط توسعه نیافتگی مردم در هر دو عصر است. مردمی توسعه یافته هرگز زیر بار استبداد نمی روند،ولی حاکم خودکامه به آسانی می تواند سلطۀ استبدادی خود را سال های سال بر گُردۀ مردم واپسگرا تحمیل کند.»
هردمبیل گفت: «ناصرالدّین شاه چطور توانست بدون دغدغه و نگرانی پنجاه سال سلطنت کند؟
شرلی پاسخ داد: اعلی حضرت به یک برگ از تاریخ این پادشاه توجه فرمایند.
روزی ناصرالدین قاجار و همراهانش رفتند به باغ دوشان تپه. نهال گل سرخ قشنگی جلوی عمارت، نظر شاه را جلب کرد. فوری کاغذ و قلم برداشت و شروع به نقاشی آن گل نمود. تمام که شد، آن را به درباریان نشان داد و پرسید: چطور است؟
مستوفی الممالک پاسخ داد: “قربان خیلی خوب است”.
اقبال الدّوله گفت: “قربان حقیقتاً عالی است”.
و اعتمادالسّلطنه نیز عرض کرد: “قربان نظیر ندارد”.
و بعد یکی دیگر گفت: “این نقّاشی حتّی از خود گل هم طبیعی تر و زیباتر است”.
نوبت به ضیاءالدّوله که رسید گفت: “حتّی عطر و بوی نقّاشی قبلۀ عالم از عطر و بوی خود گل، بیشتر و فرحناک تر است”!
همه حضار خندیدند.
بعد از آن که خلوت شد ،شاه به موسیو ریشار فرانسوی گفت:
وضع امروز را دیدی؟من باید با این بی ناموس ها مملکت را اداره کنم!
هردمبیل گفت: «اتّفاقاً همین گونه افراد درباری هستند که سلطنت را حفظ می کنند! حالا ما با این مردم توسعه نیافته شهر هرت چه کنیم که همیشه پذیرای ما باشند؟ »
شرلی گفت:
«حاکم باید فرا بگیرد که خوب نباشد و در مواقعی ؛ از نیرنگ ؛ خشونت و بی رحمی نیز برای موفقیت خود سود جوید.»
آنچه برای حاکم اهمیت دارد رسیدن به اهداف سیاسی است، آن هم به هر وسیله ای که ممکن باشد. حتی تا مرزی که اخلاق فرو ریزد و اصول انسانی نیز نادیده گرفته شود ۰
🔹حاکم می تواند به مردم وعده بدهد ولی در عمل به آن ها بی اعتنا باشد ؛ او باید از شخصیتی ترسناک و پر مهابت برخوردار باشد تا بتواند نظم و انضباط را تحقق بخشد ۰
🔹حاکم در صورت لزوم می بایست برای رسیدن به اهداف خود و برقراری امنیت ؛با قساوت تمام فرمان قتل صادر کند و صدای مخالفان خود را خاموش سازد ۰
🔹 آنچه برای حاکم ضروری است، سختگیری و مهابت است نه خوب و با فضیلت زیستن .
در پایان در یک کلام مردم باید آن قدر فقیر و نیازمند باشند که شبانه روز در چند جا کار کنند و منتهای آرزوی آنان به دست آوردن لقمۀنانی برای سیرکردن اهل و عیالشان باشد. مردم اگر شکمشان سیر شود به دنبال مطالعۀ کتاب و روزنامه و دیگر رسانه ها می روند و کم کم چشم و گوششان باز می شود و بر حجم مطالبات و توقّعات و آرمان های آنان افزوده شده و هر روز برای مقام عالی سلطنت دردسر می آفرینند! »
در این جا هردمبیل پرسید:
«این اصولی که برای تحکیم پایه های سلطنت ما گفتی از کجا یادگرفته ای؟»
شرلی پاسخ داد: «از ماکیاولی»!
هردمبیل به فکر فرورفت که ماکیاولی چه نیرنگ هایی بلد بوده است! آن روز گذشت. صبح روز بعد شاه ،شرلی را فراخواند و به او گفت:
«دیشب ماکیاولی به خواب من آمد. از او تشکّر کردم که توانسته چنین اصولی را برای دوام سلطنت ما طرّاحی و توصیه کند.ولی ماکیاولی در جواب ما گفت: کدام اصول؟ چه توصیه هایی؟ شماها نیرنگ ها و حّقّه هایی و دروغ هایی برای فریب مردم به هم می بافید که عمراً به فکر و عقل من هم نمی رسید!! شماها مرا روسفید کردید!!»
کانال رسمی ندای مطهر