شاهداماد هردمبیلی! قصّههای شهرهرت،قصّۀ 200
شاهداماد هردمبیلی!
قصّههای شهرهرت،قصّۀ 200
شفیعی مطهر
در شهر هرت والاحضرت شاهزاده هردمبیله دختر اعلیحضرت هردمبیل کمکم به سن ازدواج میرسید و بسیاری از جوانان شهر هرت آرزوی خواستگاری و ازدواج با او را داشتند تا از مزایای رانت درباری کمال سوءاستفاده را ببرند!
روزی اعلیحضرت هردمبیل و ملکه ،شاهزاده هردمبیله را فراخواندند و پیشنهاد ازدواج را با او مطرح کردند و نظر او را جویا شدند. پس از ساعتی بحث و گفتگو سرانجام شاهزاده هردمبیله گفت:
با توجّه به این که بسیاری از جوانان شهرهرت آرزوی دامادی اعلیحضرت را دارند،من پیشنهادم این است که در یک روز تعیینشده همۀ جوانان خواستگار من به صورت صف از برابر من رژه بروند تا من همه را ببینم و بهترین آنان را برگزینم.
اجرای این پیشنهاد چون شکوهی ظاهری داشت و میشد آن را به حساب محبوبیّت و مقبولیّت اعلیحضرت هردمبیل و نیز زیبایی بیمثال شاهزاده گذاشت،پذیرفته شد و اعلیحضرت برگزاری آیین آن روز را بر عهدۀ وزیر دربار محوَّل کرد. روز موعود چند هزار نفر از جوانان شهرهرت با لباسهای فاخر و آرایشهای گوناگون و استعمال عطریات متنوّع به صورت صفی طولانی از برابر والاحضرت رژه رفتند. والاحضرت شاهزاده هردمبیله نیز با لباسهایی بسیار زیبا و آرایش غلیظ بر تختی زرنگار نشسته و ندیمههای متعدّد در اطراف تخت و در خدمت او بودند و او با ولع خاصّی تکتک جوانان را برانداز میکرد. جوانان نیز بادقّت و تیزبینی به گونهای والاحضرت را مینگریستند که انگار نمیخواهند از او نظر را برگیرند!
در این میان شاهزاده هردمبیله ناگهان جوانی را از میان صف جوانان برگزید و به ندیمهها دستور داد او را به از صف جداکرده،نزد او بیاورند.
با گزینش فرد مورد نظر توسّط شاهزاده،پایان آیین خواستگاری اعلام شد و همۀ مدعوّین محلِّ برگزاری مراسم را ترک کردند.
چند روز پس از آیین خواستگاری قرارشد مجلس جشن باشکوهی با دعوت از سران برخی کشورها و هزاران نفر از شخصیّتها و مسئولان برگزار و مراسم، مستقیم از همۀ فرستندههای دیداری و شنیداری پخش شود.
روز جشن پرشکوه و بیمانند چند خبرنگار از جمله خبرنگار صداوسیمای شهرهرت وارد تالار عروسی شده و درخواست مصاحبه با عروس و داماد را شدند. پس از موافقت شاهزاده با مصاحبه، خبرنگار صداوسیما علّت این روش خواستگاری را از وی پرسید. والاحضرت هردمبیله پاسخ داد:
من از مردان و جوانان چشمچران بسیار متنفّر هستم. من در آن روز همۀ جوانان را به گونهای چشمچران یافتم که انگار میخواستند با چشمانشان مرا ببلعند! از میان همۀ جوانان فقط از این جوان خواستگار خوشم آمد که فقط یک بار زیرچشمی مرا دید و بعد نگاهش را از من برداشت و به همه جا نگاه کرد،جز من! من از آن لحظه فهمیدم فقط این جوان شایستگی همسری مرا دارد،چون به هیچ دختر و زنی دیگر نمینگرد.
خبرنگاران سپس نزد شاهداماد رفتند و علّت نگریستن به همه جا جز شاهزاده را از وی پرسیدند.
در حالی که این مصاحبه مستقیماً از همۀ رسانههای شنیداری و دیداری پخش میشد، شاهداماد صادقانه پاسخ داد:
از شما چه پنهان من بسیار چشمچرانم و از تماشای دختران و زنان زیبا بسیار خوشم میآید! آن روز در طرف مقابل شاهزاده آن قدر دختران و زنان زیبایی نشسته بودند و من همه را زیباتر و خوشگلتر از شاهزاده میدانستم،که نتوانستم از آنان نگاهم را برگیرم و به او بنگرم!!
با بیان این جمله والاحضرت شاهزاده شیونی برآورد و از هوش رفت و پخش مستقیم آیین خواستگاری ناگهان قطع شد و مراسم با هیاهوی شدید و شعارهای ضدّ سلطنتی پرشور به پایان رسید!!