#طنزسیاهنمایی.818 مذاکره میان من با دشمن!
#طنزسیاهنمایی.818
مذاکره میان من با دشمن!
گفت:چرا ما 46 سال است برای حلِّ اختلافات و از برقراری رابطۀ درست و عادلانه با آمریکا طفره میرویم؟
گفتم: آخر برخی از سادهاندیشان مذاکرۀ ما و آمریکا را گفتگوی میان میش و گرگ میپندارند.
گفت: اولاً ما شیریم،نه میش! ثانیاً اگر گفتگو و صلح ما با آمریکا،مذاکرۀ میش و گرگ است، آیا جنگ میان میش و گرگ بخردانه است؟
گفتم: حالا تو چه پیشنهادی داری و برای نظر و پیشنهاد خود چه مستنداتی ارایه میدهی؟
گفت: در این 46 سال صدهامیلیارد دلار زیان اقتصادی ناشی از عدم رابطه با آمریکا و به خاطر فعّالیّتهای هستهای بر ما تحمیل شده،در حالی که این سیاست غیرعاقلانه برای ما هیچ دستآوردی نداشته است!
شواهد تاریخی متعدّدی داریم که کشوری با درایت حاکمان وقت خود از جنگ و خرابی و ویرانی در امان مانده است.
مثلاً تاریخ به ما میگوید چین چگونه از حمله اسکندر در امان ماند؟
پاسی از شب گذشته بود که اسکندر به چین رسید. دمی که برآمد دربان بدو گفت:
فرستادۀ پادشاه چین بر در است و بار میخواهد.
او را به درون آوردند.
بایستاد و گفت: چیزی که برای گفتن آن آمدهام برنمیتابد که دیگری نیز بشنود.
اسکندر حاضران را مرخّص کرد و شمشیر آخته برگرفت و گفت: بگو هر چه میخواهی.
*گفت: من پادشاه چینم، نه فرستاده او.*
اسکندر گفت: چه شد که از جان باک نداشتی و به نزد من آمدی؟
گفت: چون ما را از پیش، دشمنی نبوده، *و از کشتن من در اینجا بهرهای نخواهی برد*.
اسکندر دانست که مردی بخرد است. پس گفت:
باج سه سال چین را میخواهم تا بروم.
گفت: بپذیرم. اما مردم من، مرا بکشند که چنین ثروتی به تو دادهام.
اسکندر گفت: اگر باج دو ساله بستانم چه شود؟
گفت: بهتر باشد و گشایش بیشتر.
اسکندر گفت: اگر به یک سوم درآمد سالانه تو بسنده کنم چه؟
*بپذیرفت. و سپاس گزارد، و برفت.*
بامداد که شد سپاهی گران از چینیان گرداگرد اسکندر را بگرفته بود. چنان که او و سپاهش از نابودی بترسیدند. *اسکندر، شاه چین را بخواست و گفت: نیرنگ زدی؟*
شاه چین گفت: نه. این سپاه را آوردم تا بدانی که اگر با تو بر صلح نهادم از ناتوانی من نبود.
اسکندر را خوش آمد و گفت:
چون تو مردی هرگز خوار نشود و باج نپردازد. از گرفتن باج درگذشتم و می روم.
شاه چین گفت: زیان نخواهی دید.
اسکندر از چین بازگشت.
چین تنها سرزمینی بود که از هجوم اسکندر ویران نشد. زیرا فرمانروای چین تا دیر نشده *با آن جهانگشای مغربی وارد مذاکره شد.*
این کمترین فایده مذاکره با دشمن است.
میهن و مردمانش میستایند آن کس را که با تدبیر نیکو شرِّ جنگ را از سر میهن بگرداند. آن کس که دمی آرامش به این ملّت برساند.(محمود فاضلیبیرجندی)
گفتم: این تنها موردی است که من نمیتوانم رنگی از #سیاهنمایی در آن بیابم!
گفت: نه،جان من! ذرّهبین بنداز و یک واژهای و اصطلاحی نیشدار پیدا کن و مثل همیشه به من گیر بده!
گفتم:برای این که مخاطبان بهانهای برای یک لبخند داشته باشند،کمی #سیاهنمایی کن! آخر عادت کردیم! ترک عادت موجب چیست؟!
گفت:مرض!!
گفتم:ممنون! حالا اگر یک جوک برای طنز نیاری،مخاطبان برایت اعصاب نمیگذارند!
گفت: دیگر کسی نمیتواند روی اعصاب من راه برود!
گفتم: چرا؟
گفت:چون روی چیزی که وجود ندارد، نمیشود راه رفت!!
گفتم: آخرش باز هم #سیاهنمایی کردی؟
شفیعی مطهر