وب‌نگاشته‌های شفیعی‌مطهر

بخشی از آثار،مقالات،سروده‌ها و تالیفات شفیعی‌مطهر

وب‌نگاشته‌های شفیعی‌مطهر

بخشی از آثار،مقالات،سروده‌ها و تالیفات شفیعی‌مطهر

انتشار مقالات،سروده‌ها و معرفی آثار و تالیفات سیدعلیرضاشفیعی‌مطهر

بایگانی

خاطره‌ها و مخاطره‌ها

یک خاطره و معرّفی یک نمونۀ حسینی راستین!

 

در اوایل دهۀ 90 روزی از زندان کاشان دیداری داشتم. پس از دیدار ساعتی با رئیس محترم و دلسوز زندان در دفترش به گفتگو نشستم. در این نشست به ایشان پیشنهاد کردم در بخش‌های مختلف زندان یک قفسه کتاب دایر کنند تا زندانیان در ساعات بیکاری بتوانند کتاب‌های مورد نظر خود را مطالعه کنند. ایشان این پیشنهاد پذیرفتند و بنده نیز تامین کتاب‌های آن را بر عهده گرفتم.

روزی که چند کارتن کتاب برایشان آوردم،باز ساعتی در دفترشان نشستیم و دربارۀ بعضی از مسائل مربوط به زندانیان گفتگو کردیم. از جمله صحبت‌های جالب ولی غم‌انگیز ایشان این بود که گفتند:

ما زندانیان جوانی داریم که از روی بیکاری و نیاز دست به بزهکاری زده‌اند. اگر به هر یک از آنان مبلغ 5 میلیون تومان بدهیم،دست از بزهکاری و دزدی و جیب‌بری برمی‌دارند و به کار شرافتمندانه می‌پردازند.

به ایشان گفتم: من اطّلاع دارم که در ماه‌های محرّم و صفر گذشته در شهر کاشان مبلغ 80 میلیارد تومان هزینۀ مراسم سوگواری عاشورای امام حسین(ع) شده است.این ارادتمندان آگاه و دلسوز امام حسین(ع)اگر این مطلب شما را بدانند ،هر ساله می‌توانند ده‌ها زندانی این گونه را با کمک‌های خود آزاد کنند و به زندگی شرافتمندانه بازگردانند.

رئیس زندان در پاسخ گفتند:

من یکی از این بانیان مراسم سوگواری را به این جا دعوت کردم و همۀ این مواردی را که شما دیدید،به ایشان نشان دادم و همین پیشنهاد را خدمتشان توضیح دادم. در نهایت گفتند:

من 20 میلیون تومان برای عزاداری امام حسین(ع) می‌دهم،ولی بیست ریال برای قاچاقچی نمی‌دهم!!

اخیراً در فضای مجازی خاطرۀ جالبی از فرزند یک نمونۀ حسینی راستین دیدم که اکنون خدمت شما عزیزان تقدیم می‌کنم:

پدرم در سال چهل از دنیا رفت و من شش ماه بعد از وفاتش به‌دنیا آمدم ، در شش سالگی که کمی خواندن و نوشتن آموختم تازه فهمیدم که آن شعری که بر پدرم وصیت کرده بود تا بر سنگ قبرش بنویسند مفهومش چیست ( در بزم غم حسین مرا یاد کنید )
بعدها و در جوانی همیشه کنجکاو بودم که آیا پدرم حقیقتا حسینی بوده ؟؟
روزی در سن حدوداً بیست سالگی در کوچه می‌رفتم که مردی حدودا پنجاه ساله به‌نام حسین که فهمیده بود من پسر حاج عباسعلی هستم ناگهان مرا در آغوش گرفت و سر بر شانه‌ام گذاشت و گریست و گریست.
وقتی آرام شد راز گریستن خودش را برای من این گونه تعریف کرد :
در جوانی چند روز مانده به ازدواجم آهی در بساط نداشتم ولی دل به دریا زدم و با نامزد و مادر زنم به مغازۀ زرگری پدرت رفتیم و یواشکی به پدرت ندا دادم که پولم کم است. لطفاً سرویسی ارزان و کم‌وزن به نامزدم نشون بده. طوری که مادر زن و همسرم متوجّه نشوند.
از قضا نامزدم سرویس زیبا و‌ بسیار گرانی را انتخاب کرد ،
من که همین طور هاج و واج مانده بودم که چکار بکنم، ناگهان پدرت گفت :

حسین آقا، قربان اسمت ، با احتساب این سرویس طلایی که نامزدت برداشت، الباقی بدهی من به شما از بابت اجرت بنّایی که در خانه‌مان کردی صد تومان است و سپس (به پول آن زمان) صد تومان هم از دخل در آورد و به من داد.
من همین طور هاج و واج پدرت را نگاه می‌کردم و در دلم به خودم می‌گفتم کدوم بدهی؟ کدوم بنّایی؟ من طلبی از حاجی ندارم !!
بالاخره پدرت پول طلا را نگرفت که هیچ ،بلکه صد تومان هم خرج عروسی‌ام را هم داد و مرا آبرومندانه راهی کرد.

گذشت و گذشت تا این که بعد از مدّت‌ها شنیدم حاجی عباسعلی در سن چهل و یک سالگی پس از آمدن از سفر کربلا از دنیا رفته.
آمدم خانه خیلی گریه کردم و برای اولین بار به زنم راز خرید طلای عروسیمان را تعریف کردم.
وقتی همسرم شنید که حاجی طلاها را در موقع ازدواجمان مجّانی به او داده ریال زد زیر گریه و آنقدر ناله کرد که از حال رفت.
وقتی زنم آرام شد، از او پرسیدم:

تو چرا این قدر گریه می‌کنی؟

و همسرم با هق‌هق پاسخ داد :
آن روز بعد از خرید طلا چون چادر مادرم وصله‌دار بود ،حاجی فهمید که ما هم فقیریم ، شاگردش را به دنبال ما فرستاد تا خانه ما را یاد گرفت. چون شب شد دیدیم حاجی به در خانه ما آمد و بی آن که به ما نگاه کند که مبادا ما خجالت بکشیم ،پولی در پاکت به مادرم داد و گفت:

خرج جهاز دخترتان است. حوالۀ امام حسین است ، لطفا به دامادتان نگویید که من دادم !!
تا همسرم این ماجرا را تعریف کرد، باز هر دو به گریه زار زدیم که خدایا این مرد چه رفتار زیبایی با ما کرده ، به‌گونه‌ای که آن روز پول طلا و خرج عروسی مرا طوری داد که زنم نفهمید و خرج جهاز زنم را طوری داد که من نفهمیدم !!!
وقتی این ماجرا را در سن بیست‌سالگی از زبان حسین آقای کهنه داماد شنیدم فهمیدم که پدرم همان گونه که در عزای حسین بر سر می‌زده دست نوازش بر سر یتیمان هم می‌کشیده ، همان گونه که در عزای حسین بر سینه می‌زده، مرهمی به سینۀ دردمندان هم بوده ، و همان گونه که برای عاشورا سفرۀ نذری می‌انداخته، هرگز دستش به مال مردم و بیت‌المال آلوده نبوده و یک حسینی راستین بوده است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ بهمن ۰۳ ، ۱۲:۰۴
سید علیرضا شفیعی مطهر

☘️گزین‌گویه‌های مطهر ☘️.(فرگرد 2249)

☘️🌺🍃🌸☘️🌺🍃🌸☘️🌺🍃🌸

هر چه انسان‌ها «هویّتی بزرگ‌تر» و «شخصیّتی سترگ‌تر» داشته باشند،

بیشتر ما را به «گفتن دردها» و «شکفتن شگردها» تشویق می‌کنند.

ولی هر چه «ظرافتی کوچک‌تر» و «ظرفیّتی اندک‌تر» داشته باشند،

بیشتر می‌کوشند با «اندرز» از ما «انسانی به‌ورز» بسازند.

انسان‌های بزرگ،سخن را با «هوش»،«گوش» می‌کنند

ولی انسان‌های کوچک به جای هر «کار شگرف» فقط «حرف» می‌زنند

رهبران بزرگ، بیشتر با «نَوَند»،«می‌شنوَند»

و رهبران خودکامه «دهانی باز» و «زبانی دراز»دارند!

فقط «گوش می‌جویند» و با «خروش می‌گویند»!

شفیعی مطهر

.✨☘️🌺🍃🌸☘️🌺🍃🌸☘️🌺🍃🌸

نوند: تیزرو،پیک

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ بهمن ۰۳ ، ۱۱:۳۱
سید علیرضا شفیعی مطهر

#طنزسیاهنمایی.838

مگر بین لندکروز و 206 فرقی وجود دارد؟

گفت: آقای مصطفی میرسلیم، به عنوان حامی خودروسازان در مجلس شورای اسلامی در یک مناظره تلویزیونی فرمودند فرقی بین لندکروز و 206 وجود ندارد.

گفتم: درود بر این مسئول دلسوز و دغدغه‎مند خودروسازان داخلی!

گفت: بله،من هم وقتی این نظریۀ آقای میرسلیم را شنیدم،ایشان را ستودم.

گفتم: آفرین بر انصاف و واقع‌بینی شما!

گفت: اخیراً عکسی از ایشان دیدم که سوار لندکروز شده بودند!

گفتم:احتمالاً اینجا هم به نیّت 206 سوار بر لندکروز شده‌اند و پیش خود گفته‌اند: ان شاءالله 206 است! در کارها،نیّت مهم است!

گفت:شخصی سحر برای عبادت برخاست. وقتی که خواست پوستینش را بپوشد،دید سگی که در باران به داخل خانه پناه آورده است، با موهای خیس روی آن خوابیده است.با عصا بر سر او زد.سگ زوزه‌کشان فرار کرد. مرد خواست بدون پوستین به حیاط برود، ولی سرمای شدید مانع شد.کمی تامُّل کرد و برگشت و پوستین را به دوش انداخت و گفت:

این سگ نبود، ان‌شاءالله بز بود!

گفتم: باز هم #سیاهنمایی کردی؟!

شفیعی مطهر

دانلود رایگان کتاب‌ها و دیگر آثار این قلم در کانال گزین‌گویه‌های مطهر

https://t.me/nedayemotahar

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ بهمن ۰۳ ، ۱۲:۱۹
سید علیرضا شفیعی مطهر

☘️گزین‌گویه‌های مطهر ☘️.(فرگرد 2248)

☘️🌺🍃🌸☘️🌺🍃🌸☘️🌺🍃🌸

در زندگی «دشوارترین کار» و «ناهموارترین ابتکار»،

«شناخت خویش» و از ساختار خویش،«ساخت فراندیش» است.

و «باسان‌ترین عمل» و «آسان‌ترین اَمَل»،

برای دیگران «مرزنهادن» و «اندرزدادن» است.

شفیعی مطهر

☘️🌺🍃🌸☘️🌺🍃🌸☘️🌺🍃🌸

فراندیش: خوشفکر

سان: روش،طرز،رسم،عادت

اَمَل: امید،آرزو،آرمان

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ بهمن ۰۳ ، ۱۷:۵۹
سید علیرضا شفیعی مطهر

#طنزسیاهنمایی.837

برخی از وعده‌های تحقُّق‌نیافتۀ مسئولان به مردم!

گفت: وعده های پوچ و دروغین از سوی مسئولان نظام سیاسی می تواند بسیار آسیب‌زا و خطرناک باشد؛ زیرا اعتماد عمومی مردم را نسبت به مسئولان و نظام سیاسی از میان می‌برد و موجب مشروعیت‌زدایی و مقبولیت‌زدایی از نظام سیاسی می‌شود.

گفتم: صداقت در گفتار مسئولان جامعه باعث افزایش اعتماد در بین مردم می‌شود که پشتوانۀ مهمّی برای جامعه است و نبودش می‌تواند تهدید بزرگی به‌شمار آید. صداقت و راست‌گویی در فرهنگ مذهبی ما هم بسیار تأکید شده است، اما متأسّفانه در عمل برخی از مردم و مسئولان جامعه نمی‌توان ردپای آن را دنبال کرد.

گفت: در تایید نظر تو وقتی مردم به گفتار مسئولان اعتماد ندارند، در بسیاری از کارهای کلیدی هم مشارکت نمی‌کنند و توسعۀ کشور متوقّف می‌شود. عدم برخورد با اختلاسگران نمونه‌ای از عوامل فروریختن سدّ اعتماد عمومی است. برای تحقُّق مشارکت و افزایش اعتماد لازم است که با مردم شفّاف و صادق باشیم و به وعده‌های خود عمل کنیم. اگر دیوار اعتماد مردم بر اثر صادق‌نبودن یا عمل‌نکردن به وعده‌ها تَرَک بخورد یا فروبریزد، به این آسانی قابل‌ترمیم نیست.وقتی دو قوّۀ کشور همدیگر را به دروغ‌گویی متّهم کردند، اعتماد مردم به مدیریت کلان دولتی از بین می‌رود زیرا مردم می‌دانند که در نهایت یکی این وسط دروغ‌گو و مجرم است.

گفتم: البتّه گاهی سیاست‌مداران دلایل زیادی برای نگفتن حقیقت یا وارونه‌کردن واقعیّت دارند. بسیاری از سیاست‌مداران برای توجیه کارهای اشتباه دولتشان به دروغ‌هایی متوسّل می‌شوند که گاهی آن‌قدر عجیب است که حتّی خودشان هم باور نمی‌کنند!

گفت: حالا فهرست برخی از وعده‌های دروغ مسئولان به مردم را برایت می‌گویم که هرگز تحقُّق نیافت:

1- دورۀ ریاست جمهوری من دورۀ پایان فساد و رانت است.

2- چهار میلیون شغل ایجاد می‌کنیم.

3-تورُّم را تک رقمی می‌کنیم.

4-اینترنت برای طبقات پایین رایگان می‌شود.

5-هزینه‌های درمان را 50 درصد کاهش می‌دهیم.

6-گشت ارشاد برای مدیران ایجاد می‌کنیم.

7-وابستگی کالاهای اساسی و سفرۀ مردم به دلار را از بین می‌بریم.

8- فقر را تا پایان امسال از بین می‌بریم.

9-با تغییر کاربری در زمین‌های کشاورزی 12 میلیون شغل ایجاد می‌کنیم.

10-همسان‌سارزی حقوق بازنشستگان تامین اجتماعی انجام می‌شود.

11-با هر یک میلیون تومان یک شغل ایجاد می‌کنیم.

12-نوسان قیمت گوشت را از بین می‌بریم.

13-قیمت لبنیّات را کاهش می‌دهیم.

14- جشن پایان مستاجری در ایران را برگزار می‌کنیم.

15-تمام جاده‌های کشور به دوربین مجهّز می‌شود.

16-رتبه‌بندی معلّمان را اجرا می‌کنیم.

17-هر ماه یک خبر خوب می‌شنوید!

18-مشکلات بورس را حل می‌کنیم.

19- با تامین مالی مشکلات سرمایه‌گذاری خارجی مشکل مسکن را حل می‌کنیم.

20- هیچ گاه قیمت‌ها از این بالاتر نخواهد رفت!

گفتم: وقتی مردم انبوه این همه وعده‌های تحقُّق‌نیافته را ببینند،چطور می‌توانند به دولت اعتماد کنند و سخنان مسئولان را راست بپندارند؟

گفت: می‌گویند یــڪــے از مــســئولــیــن ایــرانــے بــه جــهان آخــرت می‌رود و در آنــجــا مــقــابــل دروازه‌هاے بــهشــت مــےایــســتــد، ســپــس دیــوار بــزرگــے مــےبــیــنــد ڪــه ســاعت‌هاے مــخــتــلــفــے روے آن قــرار گــرفــتــه بــود.

از یــڪــے از فــرشــتــگــان مــےپــرســد:

«ایــن ســاعــت‌ها بــراے چــه ایــنــجــا قــرار گــرفــتــه‌انــد؟»

فــرشــتــه پــاســخ مــےدهد: ایــن ســاعــت‌ها ســاعــت‌هاے دروغ‌ســنــج هســتــنــد و هر ڪــس روے زمــیــن یــڪ ســاعــت دروغ‌ســنــج دارد و هر بــار آن فــرد یــڪ دروغ بــگــویــد عــقــربــۀ ســاعــت یــڪ درجــه جــلــوتــر مــےرود.

مــســئولــ گــفــت: چــه جــالــب! اون ســاعــت ڪــیــه؟!

فــرشــتــه پــاســخ داد: «مــادر تــرزا، او حــتـّـے یــڪ دروغ هم نــگــفــتــه، بــنــابــرایــن ســاعــتــش اصــلــاً حــرڪــت نــڪــرده.»

مــســئول دوبــاره گــفــت:

واے بــاور ڪــردنــے نــیــســت، خــوب اون یــڪــے ســاعــت ڪــیــه؟

فــرشــتــه پــاســخ داد:

«ســاعــت نــلــســون مــانــدلــا، عــقــربــه اش دوبــار تــڪــان خــورد.»

مــســئول گــفــت: خــیــلــے جــالــبــه! راســتــے ســاعــت مــن ڪــجــاســت؟

فــرشــتــه پــاســخ داد: « در اتــاق ڪــار ســرپــرســت فــرشــتــگــان اســت و از آن به عــنــوان پــنــڪــه ســقــفــے اســتــفــاده مــے ڪــنــنــد.»

گفتم: باز هم #سیاهنمایی کردی؟

شفیعی مطهر

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ بهمن ۰۳ ، ۱۲:۰۱
سید علیرضا شفیعی مطهر

☘️گزین‌گویه‌های مطهر☘️ فرگرد 2247

هیچ «رود جاری» ، «رکود مجاری» ندارد.

«هماره می‌جوشد» و «همواره می‌خروشد».

عظمت هر رود بزرگ، مرهون «باران اندک» و «جویباران کوچک»است.

قدرت هر «حاکم سترگ» در «محاکم بزرگ» نیز

مرهون «شهروندان حقمدار» و «ورجاوندان کارگزار» است.

بنابراین باید «اعتمادِملّت را پاس‌دارد» و «انتقادِ مُثبت را سپاس‌گزارد».

شفیعی مطهر

دانلود رایگان کتاب‌ها و دیگر آثار این قلم در کانال گزین‌گویه‌های مطهر

https://t.me/nedayemotahar

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ بهمن ۰۳ ، ۱۱:۱۱
سید علیرضا شفیعی مطهر

#طنزسیاهنمایی. 836

لطفاً این دفعه شما به ایشان پاسخ دهید!

گفت: وقتی به مشکلات زندگی از قبیل گرانی روزافزون و خبرهای نومیدکننده می‌اندیشم ،احساس افسردگی می‌کنم!

گفتم: بسیار کار بدی می‌کنی! هر انسان باید خبرهای منفی و نومیدکننده را از ذهن خود بزداید و به قسمت‌های پُر لیوان بیندیشد و همیشه خوشحال باشد و موج خوشحالی را در جامعه تپش بخشد!

به آرامش‌داشتن از لحاظ روحی و روانی و‌ احساسی "ataraxy" می‌گویند.

معادل این کلمه در زبان ما می‌شود «آرمیدگی».

دهخدا در مورد آرمیدگی نوشته: سکون، قرار، استقرار، طمأنینه

یعنی آتاراکسی وقتی اتّفاق می‌افتد که تن و روانِ انسان، در آرام‌ترین حالت ممکن قرار دارند؛ مثل وقتی که به صدای دریا گوش می‌دهیم ،یا کسی را که دوستش‌داریم ،در آعوش می‌کشیم.

به عاملی که آتاراکسی ایجاد می‌کند هم می‌گویند: "آتاراکتیک/ ataractic".

گفت: حالا چرا این‌ها را به من می‌گویی؟

گفتم: این‌ها را به تو گفتم که برسم به این‌که:
دقیقاً همانی که الان یادش افتادی، آره دقیقاً همان آتاراکتیک خود شمایی!!

درست است؟ حالا یاد چی افتادی؟

گفت: یاد چکِ بی‌محلی افتادم که به عنوان کرایه دیروز به صاحبخانه‌ام دادم!!

گفتم: تو اصلاً نمی‌توانی #سیاهنمایی نکنی!

گفت: چگونه می‌توانم شب تاریک را سفید و روشن ببینم؟

گفتم: پاسخ این دفعه تو را بر عهدۀ مخاطبان تو وامی‌گذارم! لطفاً شما به ایشان پاسخ دهید!

شفیعی مطهر

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ بهمن ۰۳ ، ۱۱:۴۲
سید علیرضا شفیعی مطهر

☘️گزین‌گویه‌های مطهر☘️ فرگرد2246

 

در جوامعی که یک «ایدۀ ویژه» و «عقیدۀ آویژه» حکومت می‌کند،

«قوانین اجباری» و «موازین جبّاری»،

از «بالا به پایین» و در قالبِ«بت‌وارۀ آیین» ابلاغ می‌گردد.

هر «تلاشی برای تغییر» و هر «کنگاشی برای تاثیر» بی‌فایده است.

در اینجا هر چه بر «آگاهی شهروندان» و «تباهی خداوندان» افزوده شود،

«ریزش‌های واقعی» و «خیزش‌های اجتماعی» افزایش می‌یابد.

تا سرانجام یا «شهریاران به صلاح» برمی‌خیزند و یا «شهروندان برای اصلاح»!

شفیعی مطهر

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ بهمن ۰۳ ، ۱۱:۴۴
سید علیرضا شفیعی مطهر

#طنزسیاهنمایی. 835

اعتراف به اشتباه؛شجاعت است یا شناعت؟!

گفت: آیا در عصر حاضر انسانی داریم که مصون از خطا و اشتباه باشد؟

گفتم: خیر،ابداً!

گفت:با توجّه به این که تاوان اشتباه مسئولان و مدیران هر کشور را باید مردم بدهند،اعتراف به اشتباه مسئولان در برابر ملّت، شجاعت است یا شناعت؟

گفتم: قطعاً شجاعت و قابل تقدیر است.

گفت: آیا تو مسئولانی می‌شناسی که در برابر ملّت شجاعانه به اشتباهات خود اعتراف کرده و در صدد جبران زیان‌های آن برآمده باشند؟

گفتم: بله،متعدّد می‌شناسم. مسئولان ژاپنی‌ حتّی برای تاخیر چند دقیقه‌ای پرواز هواپیماها و قطارها در سال ،یا گرانی حتّی یک درصد از مایحتاج مردم شجاعانه با تعظیم از پیشگاه ملّت تقاضای عفو می‌کنند!

یک هواپیمای کرۀ جنوبی بر اثر برخورد پرنده با موتور آن سقوط می‌کند و در کمتر از چند ساعت، مسئولان رده بالا به خط شده و از ملّت خود عذرخواهی می‌کنند!

از افراد شاخص در دنیا مسئولان مشهوری را می‌شناسیم که شجاعانه در پیشگاه ملّت اعتراف به اشنباه کردند و بر محبوبیّت آنان افزوده شد؟

گفت: کدام مسئولان از کدام کشورها؟

گفتم: مثلاً ژنرال شارل دوگل را در همۀ دنیا بنیانگذار جمهوری پنجم فرانسه می دانند.او در اوج محبوبیّت وقتی شنید عدّه‌ای علیه او راهپیمایی کرده و شعار داده‌اند، اصولی را به ملّت پیشنهاد کرد و طیّ یک همه‌پرسی از ملّت، اعلام کرد در صورتی در پست ریاست جمهوری می‌ماند که اکثر ملّت به پیشنهادهایش رای مثبت بدهند.ولی اکثر مردم به پیشنهادهای او رای منفی دادند.بنابراین پس از اعلام نظر ملّت ، او شجاعانه از مقام خود استعفا داد!و محبوبیّت او جاودانه شد و هنوز مردم فرانسه برای دوگل احترام ویژه‌ای قائل‌اند.

گفت: خب، در کشورهای جهان سوم چه موردی سراغ داری؟

گفتم: جمال عبدالنّاصر رئیس جمهور مصر در دهۀ 1960 به عنوان یک رهبر محبوب در سپهر سیاسی جهان عرب می‌درخشید. او در شعارهایش می‌گفت اسرائیلی‌ها را به دریا می‌ریزد!ناصر برای ایجاد یک اتّحادیّه از جهان عرب بسیار کوشید و با کمک شوروی نیروی نظامی خود را تقویت کرد. اسرائیل در ژوئن 1960 در سحرگاهی با کمک نیروی هوایی خود همۀ نیروی هوایی مصر را درجا نابود کرد! به طوری که ارتش مصر بدون پوشش هوایی بلادفاع شد! نیروی زمینی اسرائیل برق‌آسا تمام شبه جزیرۀ سینا را به صورت راهپیمایی اشغال کرد! مصر ناگزیر آتش‌بس تحمیلی را پذیرفت!

اسرائیل بلافاصله به سوریه حمله کرد و جمعاً طیّ شش روز صحرای سینا را از مصر،تپّه‌های جولان را از سوریّه و نیمۀ بیت‌المقدّس را از اردن به تصرّف خود درآورد و آتش‌بس را بر هر سه کشور تحمیل کرد!

ناصر به جای ایستادن روی مواضع اشتباه خود و رجزخوانی‌های توخالی،شجاعانه از طریق رادیوتلویزیون قاهره همۀ علل شکست را به گردن گرفت و از سمت خود استعفا داد!

این ابتکار شجاعانۀ ناصر آن چنان بر محبوبیّت او در مصر و جهان عرب افزود که مردم مصر و سایر کشورهای عرب طیّ راهپیمایی‌های متعدّد از او خواستند تا استعفای خود را پس بگیرد و نه تنها ریاست جمهوری مصر،که همچنان رهبری جهان عرب را بر عهده گیرد!

گفت: بنابراین اکنون که تورُّم وحشتناک و گرانی ارزاق و نیز ضربات سنگین دشمن صهیونیستی بر نیروهای مقاومت در لبنان و سوریه و غزه ،ثمرۀ ده‌ها میلیارد دلار از سرمایه‌های ما را به باد داده است، چه زیباست که همۀ مسئولانی که با اشتباهات خود اقتصاد و دیپلماسی خارجی ما را به این وضعیت وخیم درآورده‌اند، شجاعانه در برابر ملّت،اشتباهات خود را به گردن گیرند و از همه ملّت بخواهند که همه دست در دست یکدیگر نهاده با حفظ وحدت ملّی به جبران زیان‌های وارده بپردازیم.

می‌گویند فرد کم‌سوادی با پارتی‌بازی استاد دانشگاه شد.

پس از مدّتی دانشجویان به کم‌سوادی او پی‌بردند.

روزی از او پرسیدند:«بواقیق مواشین» چیست؟

استاد کمی فکر کرد و گفت:

بواقیق مواشین اسم یکی از شهرهای بورکینافاسو است!

جمعیّت آن شهر 155 هزار نفر و مردم آن به زبان اسپانیولی حرف می‌زنند و.....

ناگهان کلاس منفجر شد از صدای خندۀ بلند دانشجویان. به او گفتند:

آقا! ما «بوق ماشین» را جمع مکسّر بستیم،شده «بواقیق مواشین»!!

طنز بزرگ‌تر ماجرا که موجب افزایش خندۀ دانشجویان می‌شد،اصرار بیش از حدِّ استاد بر درستی پاسخ اشتباه خویش بود!

گفتم: باز هم #سیاهنمایی کردی:؟!

شفیعی‌مطهر

دانلود رایگان کتاب ها و دیگر آثار این قلم در کانال گزین گویه های مطهر

https://t.me/nedayemotahar

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ بهمن ۰۳ ، ۱۷:۰۲
سید علیرضا شفیعی مطهر

#طنزسیاهنمایی.834

بعضی‌ها داماد دارند!ما هم داماد داریم!

گفت: چه نمایندگان خوبی در مجلس داریم! چقدر پرعاطفه‌اند! طفلکی‌ها با این که برگزیده اقلّیّت محدودی از مردم‌اند، خود را موظّف به صلۀ ارحام می‌دانند!

گفتم: چگونه؟ چه کرده‌اند؟
گفت: مثلاً یک نمایندۀ مهربان در یک پیامک به یکی از وزرا اخطار می‌کند:

چرا در حکم انتصاب پدرزنم برای فلان شرکت ،وقت تلف می‌کنی؟

وزرا می‌ترسند بگویند نمایندگان به آن‌ها فشار می‌آورند!

عباس عبدی در روزنامۀ اعتماد نوشت:

توزیع پست‌های دولتی بر اساس فشار غیرمسوولانۀ نمایندگان ، از سوی مقام رهبری نیز تذکُّر داده شده، ولی ظاهراً در عمل توجُّه نمی‌کنند.

شنیدم که برای برخی از شرکت‌های تابعۀ وزارت نفت، حتّی تا سه نفر نامزد از سوی سه نماینده معرّفی شده است. من خودم پیامکی را دیدم که با صراحت تمام معترض بود که چرا انتصاب پدر همسرش را در فلان شرکت نهایی نکرده‌اند و اتلاف وقت می‌کنند؟

یا پیامکی که اگر فلانی را منصوب نکنید یا فلان بخشنامه را تغییر ندهید، سوال می‌کنیم! در واقع قدرت نظارتی نماینده تبدیل به ابزاری برای امتیازگیری شده است.

گفتم: خوش به حال این پدرخانم‌های خوش‌شانس که دامادهای نماینده دارند!

گفت: دیشب به دامادم گفتم برو از این نماینده یاد بگیر که چطور با پدرخانمت باید رفتار کرد! بعضی‌ها داماد دارند!ما هم داماد داریم! داماد ما معلّم است یک نمره به برادرخانمش ارفاق نمی‌کند!

معلّمی با خواهر فرّاش مدرسه ازدواج کرد. گاهی اوقات معلم غیبت می‌کرد و از فرّاش که برادر زنش بود، می‌خواست به جایش به کلاس برود. این قدر این کار تکرار شد که فرّاش تقریباً شده بود معلّم مدرسه!

بعد از مدّتی آقا معلّم شد رئیس آموزش و پرورش. برادر خانمش را به مدیریّت مدرسه منصوب کرد.

بعد از مدّتی معلّم داستان ما شد مدیرکلِّ استان و برادر خانمش را به ریاست آموزش و پرورش منصوب کرد!

چندی گذشت و از مقام مدیرکلّی شد وزیر آموزش و پرورش و برادرخانمش را به مدیر کلّی منصوب کرد!

چندی گذشت و وزیر دستور تحقیق و تفحُّص در بارۀ مدارک تحصیلی کارکنان و مدیران را صادر کرد. فرّاش که مدرک تحصیلی ابتدایی بیشتر نداشت، آشُفته شد و زنگ به شوهرخواهرش زد و گفت:

چکار می‌کنی؟ تو که می‌دونی من چند کلاس ابتدایی بیشتر سواد ندارم؟ بدبخت میشم اگر این دستور را اجرا کنی!

شوهر خواهر گفت : احمق! نگران نباش! من شما را به ریاست هیئت تحقیق و تفحُّص منصوب کردم !!

گفتم: باز هم #سیاهنمایی کردی؟

شفیعی مطهر

┄┅┅❅💠❅┅┅┄

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ بهمن ۰۳ ، ۱۵:۰۵
سید علیرضا شفیعی مطهر