وب‌نگاشته‌های شفیعی‌مطهر

بخشی از آثار،مقالات،سروده‌ها و تالیفات شفیعی‌مطهر

وب‌نگاشته‌های شفیعی‌مطهر

بخشی از آثار،مقالات،سروده‌ها و تالیفات شفیعی‌مطهر

انتشار مقالات،سروده‌ها و معرفی آثار و تالیفات سیدعلیرضاشفیعی‌مطهر

بایگانی

 

دل دیدنی های شهر سرب و سراب(۳۶)


تصاویر زیباسازی نایت اسکین

  من شخصیتی را دیدم بسی خرسند و بسیار توانمند . توانایی او آنقدر رشد کرده بود که قادر به پذیرش « خطا » و « اشتباه » خود بود!! همه قدرت او نه در « کشور گیری» که در « انتقادپذیری » بود.

  

 من در مسیر زندگی، رهروی را دیدم که چون راهی برای بازگشت و رقم زدن آغازی خوش نداشت، ناگزیر برای خود پایانی خوش را رقم زد . 

 

 من زیباترین عکس ها را در تاریک ترین اتاق ها ظاهر کردم و این کار این درس را به من آموخت که  هر گاه در قسمتی تاریک از زندگی قرار گرفتم، بدانم که طبیعت می‏ خواهد تصویری زیبا از من بسازد. 

 

  من در خزان باغ « برگی » و « میوه ای » را دیدم که هر دو افتادند؛ اما برگ در انتهای زوال افتاد، ولی میوه در انتهای کمال. آن گاه این پرسش به چالشم طلبید که من برگی زردم، یا سیبی سرخ؟! 

 من حقیقت یابی فکور را دیدم بر مسیر کمال و حقیقت یافته ای مغرور را بر طریق ضلال. 

ادامه دارد.... 

                                               شفیعی مطهر

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ بهمن ۹۲ ، ۰۸:۳۱
سید علیرضا شفیعی مطهر

دل دیدنی های شهر سرب و سراب(۳۵)


تصاویر زیباسازی نایت اسکین

من انسان های بی شماری را دیدم که همه در یک چیز مشترک بودند: متفاوت بودن!!

 

 من شجاعی را دیدم که شجاعت را نه جان باختن در رویارویی با شیر ، که در جان سالم به دربردن از شر شیر می دانست. شجاعت نه در جان باختن ، که شیر را بر خاک انداختن است. 

 

 من بذری را دیدم و در دل خاک نهانش کردم. همه آن را نابود انگاشتند و تلف شده پنداشتند، در حالی که فردا سبز و سرافراز سر از خاک برکشید و خود را به افلاک رسانید. 

 

 من آبشاری را دیدم که روایتگر جریان زندگی بود. او با باور به مکتب« این نیز بگذرد»، هم تلخی های خاشاک را می برد و هم شیرینی های طربناک را. او در جریان پرشتاب حیات نه دری به درنگ داشت و نه آهی برای آهنگ.

 

من ذهن را جون کشتزاری دیدم که باید « ایده» را در آن کاشت  با « مطالعه» آن را آبیاری و با « مشورت » آن را تقویت و با « پذیرش انتقاد » آن را آفت زدایی کرد تا بهترین محصول را برداشت. 

ادامه دارد....

                                   شفیعی مطهر

                                                   

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ بهمن ۹۲ ، ۰۸:۰۸
سید علیرضا شفیعی مطهر

دل دیدنی های شهر سرب و سراب(۳۴)

تصاویر زیباسازی نایت اسکین


 من در دست های کودکی دبستانی ۷۰ ساله ،« پاک کنی» را دیدم که به جای این که سیاه کاری ها را بزداید، سپیدی ها را نیز سیاه می کرد. هر مشقی را که خود اشتباه می دانست ، می زدود و عملا بر سیاه کاری ها می افزود.

 

 

خشونت

من اقیانوسی از اندیشه را دیدم که فانوس دلان کویر اندیش، سبو سبو از آن می ربودند تا آن را بخشکانند ؛ اما هر قطره زلال و هر موج لایزال آن این سرود را زمزمه می کرد:

هر روز سبو سبو ز ما برگیرند...

                                     تا زود بخشکیم ولی دریاییم... 

 من امیرکبیر را دیدم که در واپسین دم حیات توسط قاتل خود به ناصرالدین شاه پیام داد که :

 « من دارالفنونی ساختم که از هر آجرش، امیرکبیری برمی خیزد!»

 ....اما زهی افسوس که خودکامگان خونریز و فرمانروایان حق ستیز با کشتن اندیشه  ، آجرها را به قیادت می گیرند و آجرسازان را به خدمت! نه نهال بدون ریشه به کار می آید و نه آجر بدون اندیشه !!

 

  من مرغ ماهیخواری را دیدم که هر از چند گاه ماهیان بی آزار را شکار می کرد. ماهیان نیز بی آن که پایداری کنند، ذلیلانه تسلیم خودکامگی او می شدند. روزی ماهیخوار کوشید تا قورباغه ای را شکار کند؛ اما قورباغه شجاع آنقدر گلوی ماهیگیر را فشرد تا او جان سپرد!!

 

من نمازگزاری را دیدم که روی به سوی« قبله» داشت، ولی دل در هوای « قبیله ». آن گونه نیایش می کرد که گویی همه خذای اویند، در حالی که خدای چنان به او توجه می کرد که گویی او تنها بنده نیایشگر اوست! 

 من شمعی را دیدم که شب را می نگریست و بر سیاه دلی او می گریست. 

ادامه دارد...

                                                             شفیعی مطهر

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ بهمن ۹۲ ، ۰۷:۵۸
سید علیرضا شفیعی مطهر

دل دیدنی های شهر سرب و سراب(۳۳)


تصاویر زیباسازی نایت اسکین

 

 من گلی را دیدم سرخ و آتشین ، اما به زیر گام های سرد و سنگین. او زیبایی را با همه وجودش فریاد می کرد، اما این صدای نازک و نرم در غوغای دنیای بی شرم گم می شد. گوش ها همه انباشته از غوغا و سرها در آخور غوغاسالاران!

 

من ملتی را دیدم که با هزاران امید و آرزو و تلاش و تکاپو نهالی را در بستر تاریخ سرزمینشان نشاندند و با اشک های دیده و خون های جکیده آن را آبیاری کردند. همه  دلخوشی و امیدشان این بود که در فردایی روشن ، برگ و باری عطرآگین و میوه هایی شیرین برمی آورد و همه کام ها را نوشین می کند و دل ها را آرمین می بخشد؛ اما چند صباحی نگذشت که از آن طوبای نوید، جز ثمراتی پلید نرویید. نمی دانم چه شد که از آن ریشه های آفرین، نهال نفرین جوانه زد و..   

 

  من باران را دیدم ، که بی دریغ بارید....

                            بی منت حیات آفرید....

                                      بی توقع طراوت بخشید......

                                                    و بی خبر رفت !!

 

  من « مرشد»ی را دیدم بس خودخواه و بسی فرگاه . او در زمین، خدا را به جای بندگی ، نمایندگی می کرد. او تنها سپیدجامه بود و همه سیاه نامه . ایمان دیگران آن گاه زلال بود که از غربال او بگذرد. او تنها خود را نزیه می دید و همه را در بزه. آفرینشگر هستی اگر او را بر آستان بهشت می نشاند، بی شک بهشت رضوان خالی می ماند!!


 من پرنده ای را دیدم که از خلوتگاه خورشید می آمد و به دیار پرابهام امید می رفت . کوله بارش پر از واژه های آگاهی بود و انبانش انباشته از پیام های پگاهی. به هر گمشده ای شاخه ای از شعور می بخشید و به هر شب زده ای شراره ای از شور.

 

 ادامه دارد... 

                                                   شفیعی مطهر

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ بهمن ۹۲ ، ۰۸:۴۸
سید علیرضا شفیعی مطهر
  نایت اسکین

دل دیدنی های

شهر سرب و سراب(۳۲)


تصاویر زیباسازی نایت اسکین

من تصویر سیمای آینده را در آیینه گذشته به وضوح دیدم. هر برگ از کتاب دیروز صد گلبرگ از کتاب فردا را تفسیر می کرد و هر صفحه، صد صحیفه از تاریخ را به تصویر می کشید.

 

 من واژه هایی را دیدم که بسیار حقیر و در عین حال کثیر به نظر می رسیدند؛ اما در بیان حرف های دل، ناتوان و از حمل این بار گران، نگران بودند. 

 تصاویر زیباسازی وبلاگ ، عروسک یاهو ، متحرک             www.bahar22.comتصاویر زیباسازی وبلاگ ، عروسک یاهو ، متحرک             www.bahar22.com

من مرغی را دیدم که نه در فکر آب و دانه بود و نه در اندیشه خانه و لانه . او قوت را برای کمال قنوت می طلبید و ملک را برای وصال ملکوت. چون از امارت کسی نمی ترسید، از اسارت هیچ قفسی نمی هراسید.

  

من خروس هایی را دیدم که با هم درمی آویختند و خون یکدیگر را می ریختند ، بدون این که یکدیگر را بشناسند و از کینه ای بهراسند.  خروس ها خرد را با غربال خون می بیختند و بر سر و روی شاباش دیگران فرومی ریختند... و این چنین بود تفسیر دردناک بسیاری از جنگ های تاریخ بشر!!

 ...و سربازانی را دیدم که همدیگر را نمی شناختند ، اما با هم می جنگیدند، در راه تامین منافع کسانی که همدیگر را می شناختند، اما با هم نمی جنگیدند!

 

ادامه دارد... 

تصاویر زیباسازی وبلاگ ، عروسک یاهو ، متحرک             www.bahar22.comتصاویر زیباسازی وبلاگ ، عروسک یاهو ، متحرک             www.bahar22.com

                                                                  شفیعی مطهر

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ بهمن ۹۲ ، ۰۷:۰۰
سید علیرضا شفیعی مطهر
 
  دل دیدنی های

شهر سرب و سراب(۳۱)


تصاویر زیباسازی نایت اسکین

 من دو پدیده را خاردار دیدم: حقیقت و گل سرخ.  

 

 من قله بلند کوهی را دیدم که چون از ژرفای دشت به آن می نگریستی، نماد شکوه بود و نمود نستوه؛ اما چون بر فراز بلندای آن صعود می کردی، غرورش زیر پاهای کوه پیمای تو تحقیر می شد و حقیر می نمود....و شگفتا که چه بسیار انسان های بزرگ نیز چنین اند!!

 

 من موج خروشانی را دیدم که آنی آرام نمی گرفت ؛ اما آرامش می بخشید، حیاتش در گردون بود و مرگش در سکون.

نایت اسکین

من برده داری را دیدم به نام « مصرف زدگی! » که با رسنی نامرئی به نام « مصرف »، همه را اسیر خود کرده بود. او همگان را به دنبال خود به هر سمت و سویی می کشید.

 رشته ای بر گردنم افکنده «دوست؟!»    

می کشد هر جا که خاطرخواه اوست

  او بردگان مصرف را نه با زور و قدرت ، که با میل و رغبت به اسارت می برد. آنان خود برای بردگی صف می کشیدند و بر یکدیگر سبقت می جستند. در این اسارت هرکس امیرتر، اسیرتر!  


نایت اسکین

   من دروغ گویی را دیدم که دروغ ویژه « سیزده به در» را به همه روزهای سال تعمیم داده بود. در این گیر و دار دروغ سیزده دیگر رنگ باخته بود! 

 

ادامه دارد....

                           شفیعی مطهر

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ بهمن ۹۲ ، ۰۸:۴۲
سید علیرضا شفیعی مطهر



محمد(ص) این گونه بود.ما چگونه ایم؟

*روزی شتری را دید که زانوهایش بسته شده و هنوز بار سنگینی برروی آن است . گفت:

به صاحب شتر بگویید خود را برای مواخذه خداوند در روز قیامت آماده کند


*کافری را که در جنگ اسیر شده بود، آزاد کرد، زیرا اعتقاد داشت که او مرد خوش اخلاقی است که همواره با عفت رفتار می کند.



* مردی بادیه نشین در زمانی که او در مدینه هم پیامبر و هم حاکم بود، به سراغش آمد و یقه او را گرفت که باید خرماهایی که از من قرض گرفته بودی، برگردانی. اصحاب عصبانی شدند و خواستند با آن مرد برخورد کنند. پیامبر برآشفته شد و گفت: 

شماها باید طرف صاحب حق را بگیرید. من برای همین مبعوث شده ام تا هرکسی بتواند حق خود را از حاکم بدون لرزش صدا بگیرد.


* گفت اگر در حال کاشتن نهالی بودید و علائم روز قیامت فرا رسید، به کار خود ادامه دهید و نهال را بکارید.



* گروهی از اصحاب خود را برای تبلیغ اسلام به منطقه ای دیگر فرستاد. قبل از سفر از او پرسیدند تا چگونه این کار را انجام دهند. گفت:

تعلیمشان دهید و آسان بگیرید. سه بار از او این را پرسیدند و هر بار جواب همین بود.


* در زمانی که با کفار به طور نسبی صلح برقرار شده بود. به قصد خریدن زمینی در منطقه خوش آب و هوای طائف، عازم انجا شد. چند روز بعد برگشت و گفت که قبلا همه زمین ها را مردم خریده اند...او نخواست به عنوان حاکم به زور چیزی را تصاحب کند.



فرخنده زادروز واپسین بشیر بشر و آخرین سفیر داور حضرت محمدبن عبدالله(ص) در سیاه ترین عصر حاکمیت سکوت و حکومت طاغوت و میلاد خیرآفرین و عطرآگین فرزند برومندشان حضرت امام جعفر صادق(ع) و هفته مهرآمیز و رافت انگیز وحدت را به شما و همه شیفتگان صلح و رستگاری تبریک و تهنیت می گویم.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ دی ۹۲ ، ۱۰:۳۵
سید علیرضا شفیعی مطهر
  دل دیدنی های

 شهر سرب و سراب(۳۰) 


تصاویر زیباسازی نایت اسکین

 من ریل های راه آهن را دیدم . آنان با وجود این که هیچ گاه نمی توانندبه یکدیگر برسند ؛ همه وجود خود را صرف این می کنند تا دیگران را به یکدیگر  برسانند! 


نایت اسکین

 من کسی را دیدم که آنقدر پشت سر دیگران سخن می گفت که فرصت نمی کرد کسی را دوست بدارد... و آنقدر عیب دیگران را بزرگ می دید که عیب خودش به چشمش نمی آمد!! 

نایت اسکین

 من « فروتن»ی را دیدم که چونان رودخانه هر چه بر ژرفای او می افزود، بیشتر احساس آرامش و فروتنی می نمود. 


نایت اسکین

 من خردمندی را دیدم که هر چه می دانست، نمی گفت ؛ ولی هرچه را می گفت، می دانست. 


نایت اسکین

 من انسان خوشبختی را دیدم که خوشبختی را در هماهنگی با رویدادهای روزگار می دانست. بنابراین هر رویدادی برایش قابل پیش بینی و هر تلخ وشی در کامش شیرینی بود. 

 

ادامه دارد...                   

                      شفیعی مطهر

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ دی ۹۲ ، ۱۰:۰۱
سید علیرضا شفیعی مطهر
  دل دیدنی های 

شهر سرب و سراب(۲۹)


تصاویر زیباسازی نایت اسکین

 من سهراب را دیدم که چشم هایش را شست تا جور دیگر ببیند؛ اما دیگران با چشم های نشسته سهراب ها ! را جور دیگر می دیدند! 

 

  من مرگ را با سیمایی دیدم که نه واپسین برگ کتاب زندگی ، که آغازین بارقه آفتاب ارزندگی بود. انبانش انباشته از جوانه های هستی و شکوفه های سرمستی بود و خندان و بانشاط بر تارک هستی می درخشید و شیفتگان عشق را سرمستی می بخشید. 


نایت اسکین

  من طرفین یک مناظره را دیدم غبارزدایی از یک گفتمان را به مشارکت نشسته بودند. آنان به هر بیان سنگی سنگین بر شکوه بنای بنیادین می افزودند و غباری از سیمای ابهام می زدودند و اما... 

   ...طرفین یک مجادله را هم دیدم که بر کرسی نشاندن « سخن من » را کمر بسته و پوشاندن عقده ها را به ستیز نشسته بودند. آنان با کشیدن هرخنجر سخن از حنجر اهریمن، لایه ای ستبر بر سیمای زیبای حقیقت می پوشاندند و جرعه ای تزویر از زهر تحقیر را به همدیگر می نوشاندند.  


نایت اسکین

 من خودساخته ای را دیدم که همگان را مجذوب خود کرده بود ؛ زیرا او نفس خویشتن را مغلوب کرده بود.

 نایت اسکین

  من « آنچه هستم » را دیدم و آن را با « آنچه باید باشم» اشتباه گرفتم؛ بنابراین عمری را در آغوش خیال و مدهوش آمال زیستم . 

 

ادامه دارد...

                       شفیعی مطهر

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ دی ۹۲ ، ۱۰:۳۹
سید علیرضا شفیعی مطهر



معرفی آثار و تالیفات (19)

 دانستنی های زندگی(3)

 

شناسنامه کتاب

نویسنده : سیدعلیرضا شفیعی مطهر

ناشر : انتشارات رواق دانش - قم  ( به سفارش خیریه حضرت امام رضا(ع) مهربان)

نوبت چاپ :اول - 1392

شمارگان:۳۰۰۰

قطع و تعداد صفحات : رقعی  - 184 صفحه

این کتاب نوزدهمین اثر منتشرشده این نگارنده و شامل درس هایی زندگی ساز و دانستنی هایی مورد نیاز در قالب حکایت های حکمت آمیز و سروده های جالب و خرد انگیز است.برخی از منابع آثار در پایان اثر ذکر شده و در بقیه موارد چون در سطح فضای مجازی اینترنت به تواتر نشر یافته ،صاحب اثر شناخته شده نیست.
 در پایان هر حکایت نکته ای درس آموز را متذکر شده ام. شما قطعا نکات حکمت آمیز بیشتری درخواهید یافت.

به دنبال تالیف و انتشار کتاب جلدهای اول و دوم «دانستنی های زندگی »  و استقبال شایسته مخاطبان از آن ،مسئولان موسسه خیریه امام رضا(ع) از من خواستند تا نسبت به تالیف جلد سوم آن اقدام کنم. اکنون این کتاب به عنوان جلد سوم آن  شامل مجموعه ای از دانستنی های ضروری زندگی در قالب داستان ها و،سروده ها و سخنان کوتاه حکیمانه است. البته این نگارنده نام«حکایات حکیمانه» جلد ششم را برای این اثر برازنده تر می دانستم؛اما اصرار مسئولان خیریه امام رضا(ع) بر انتخاب نام «دانستنی های زندگی» سبب این نام گذاری شد.

ضمنا وبلاگی تحت عنوان «دانستنی های زندگی» دارم که معمولا هر روزه آپ می شود. در صورت تمایل مراجعه فرمایید به این لینک:

 http://webaran.blogfa.com/

نقدهای سازنده و رهنمودهای ارزنده شما را چشم در راهیم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ دی ۹۲ ، ۰۶:۰۶
سید علیرضا شفیعی مطهر