وب‌نگاشته‌های شفیعی‌مطهر

بخشی از آثار،مقالات،سروده‌ها و تالیفات شفیعی‌مطهر

وب‌نگاشته‌های شفیعی‌مطهر

بخشی از آثار،مقالات،سروده‌ها و تالیفات شفیعی‌مطهر

انتشار مقالات،سروده‌ها و معرفی آثار و تالیفات سیدعلیرضاشفیعی‌مطهر

بایگانی

۴۳ مطلب در دی ۱۳۹۵ ثبت شده است

 #دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 814

 

« تراز حقمداری »،« تنها راز ماندگاری » 

 Картинки по запросу ‫مرگ‬‎

 

من در « زایشگاه بشر » و « آرامشگاه خیر و شرّ » چه بسیار افرادی را دیدم 

که « با دست های تهی آمدند» و « با دست های تهی رفتند». 

بنابراین دانستم که با این « جان زندانی» در این « جهان فانی » 

نه « پشیزی برای نهادن » داریم و نه « چیزی برای از دست دادن » . 

با « دست های خالی » آمدیم و با « پیوست های خیالی » می رویم!

« تنها راز ماندگاری » « تراز حقمداری » است!

باید « نهالی نشاند » و « بذری افشاند » !

 

#شفیعی_مطهر

----------------------------- 

پشیز: پولک،پول خُرد فلزی کم ارزش،پول سیاه

پیوست : ضمیمه،چیزی که همراه چیز دیگر باشد

تراز : زینت و آرایش، نقش و نگار پارچه،آلتی که پستی و بلندی سطح چیزی را می سنجد

 

شما را چشم در راهم در 

گاه گویه های مطهر   telegram.me/amotahar

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ دی ۹۵ ، ۰۶:۴۱
سید علیرضا شفیعی مطهر

 #دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 804

 

از « دم » تا « بازدم »

 Image result for ‫فرصت عمر‬‎

 

من « گوهر حقیقت » و « جوهر طریقت » را 

نه در « دریای توفندگی » که در « ژرفای زندگی » دیدم . 

احساس کردم باید حقیقت زندگی را دریافت 

پیش از آن که مرگ، حقیقت ما را دریابد. 

« فرصت شناخت » و « مهلت پرداخت » 

از « لمحه میلاد » است تا « لحظه میعاد » .

از « پگاه برگ » تا « شامگاه مرگ »، 

« به سرعت می گذرد » و « حسرت به جا می گذارد»!

« فرصت محدود » است و « مرگ،مشهود »؛

« رسالت،سنگین » است و « بِطالت،در کمین »؛

گویی فرصت عُمر از « دمی » است تا « بازدمی »؛

مبادا « از دَمی بگذریم » و « بازدَمی را فُروگذاریم»! 

 

#شفیعی_مطهر

-------------------------

طریقت : روش،مسلک،مذهب،سیرت،روش اهل صفا و سلوک

پرداخت : آراستگی و آرایش و جلادادن

لمحه: یک بارنگریستن،با شتاب به چیزی نظرکردن

میعاد: زمان و مکان وعده کردن،وعده گاه مرگ(در اینجا)

بِطالت: بیکاری،ولگردی

 

شما را چشم در راهم در 

گاه گویه های مطهر   telegram.me/amotahar

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ دی ۹۵ ، ۰۷:۵۵
سید علیرضا شفیعی مطهر

            درد اجتماعی بزرگ تر از درد جسمانی!! 


  چندی پیش در وبلاگ « وطن من بیدگل» شرح رویداد جالب و تاثربرانگیزی را دیدم که از دو جهت نقل آن برای شما هم جالب است:

 اولا زلال نویسی نویسنده آقای حسین بیدگلی که بدون هیچ آداب و ترتیبی بدون تشریفات ، یک رویداد اجتماعی را - که روی دادن آن برای هر شهروندی محتمل است - شرح داده است.

 ثانیا بیان بی تفاوتی ما انسان ها در برابر رنج ها و آلام هم نوعان ما که خود رنج و درد بزرگ تری است!! 

متاسفانه پیشامدهای سیاسی ، فرهنگی و اجتماعی جامعه ما روز به روز این بی تفاوتی را ژرف تر و وخیم تر می کند.

به هر حال خودتان این واقعه تلخ اجتماعی را بخوانید و بگویید برای تلطیف فضای اجتماعی چه باید کرد که در موارد مشابه هموطن و همنوعی که دچار این نوع مشکلات می شود، از درد بی تفاوتی افراد جامعه رنج نکشد؟!!

 تقدیم به شبکه بهداشت آران وبیدگل 

بعضی وقت ها که دهانش را باز می کرد تاخمیازه بکشد، دهانش دیگر بسته نمی شد. لاجرم باید فوری او را پیش دکترش  می بردیم. همیشه یک نفر همراهش می رفت، اما آن شب ، شب بیست یکم ماه رمضان بود واهل خانه رفته بودند مسجد احیا .

  محمد تنها در خانه نشسته بود که ناخواسته دهانش باز می شود. او فراموش می کند که مراقب خمیازه اش باشد. فکش بیش از اندازه باز می شود، اما دیگر دیر شده و کسی در خانه نیست تا به او کمک کند. البته تلفن هست، اما زبانی برای بیان ندارد. چاره ای نمی بیند. یک جورایی لباس می پوشد و سوار موتور می شود و به طرف اورژانس شهر حرکت می کند . هر کس در راه او را می بیند که دهانش باز است،  می خندد . یک پشه هم در مسیر راه وارد دهانش می شود که به سختی با انگشت بیرونش می آورد. چاره ای نیست، یک دستش را جلو دهانش می گیرد تا دهانش خشک نشود و حشره ای داخلش نرود.

  به اورژانس که می رسد، مستقیم می رود پیش دکتر و با اشاره حالش را توضیح می دهد. دکتر که بلد نیست چه کند، او را به بیمارستان سیدالشهدا پاس می دهد. نامرد حتی آمبوالانس هم در اختیارش نمی گذارد. باز با دهان باز سوار موتور می شود و خود را به بیمارستان می رساند. دیگر گوش هایش هم درد گرفته، اما زبانی برای گفتن ندارد.

  دکتر را از خواب شبانه بیدار می کنند. با چشم های خواب آلوده نگاهی به او می کند و می پرسد: چی شده؟ محمد با اشاره می گوید: فکش در رفته!  دکتر چند دقیقه با دست هایش او را اذیت می کند و بعد مثل آدم هایی که ما بهشان می گوییم گوساله که  کاری بلد نیستند، می گوید :

اینجا دَ ما کاری برایت نمی توانیم بکنیم . برو بیمارستان نقوی کاشان. 

  احمق ها بازهم بهش آمبولانس نمی دهند . زنگ می زنند آژانس ماشین بیاید . محمد می گفت : سوارماشین که بودم و از در بیمارستان خارج می شدم ،سه تا آمبولانس در پارکینگ پارک بودند !

 راننده آژانس پرسید: کجا بروم ؟ با اشاره گفتم: کاشان . نگاهی به من کرد وگفت: کجا ؟ ومن مانده بودم چه کنم . ناگهان خودکاری را روی داشبورد دیدم .آن را برداشتم و از راننده کاغذ خواستم و نوشتم : 

کاشان ، بیمارستان نقوی . گاز بده، زود باش .

 درد داشت سرم را منفجر می کرد . تخم چشم هایم سیاهی می رفت .گلیزه از دهانم سرازیر بود و حالت تهوع داشتم.  تو دلم دعا می کردم  که با این دهان باز استفراغ نکنم که حتما خفه خواهم شد با اشاره از راننده خواستم تند تر برود .

 جلو بیمارستان که رسیدم یک اسکناس پنج هزار تومانی گذاشتم جلو راننده. نمی دونم چندش را به من بر گرداند. ساعت حدود سه بعد از نصف شب بود .نگهبان بیمارستان توی اتاقک جلو در چرت می زد .با دستم چند ضربه به شیشه زدم . بیدار شد و با اشاره دست گفت: چی می خواهی؟ 

 من همچنان یک دستم روی دهانم بود . دستم را از روی دهانم برداشتم و باز با اشاره انگشتم را به طرف دهانم نشان دادم  آ آ آ ! نگهبان گفت: من نمی فهمم. بلند تر بگو. باز با اشاره همان ادا را در آوردم، اما نگهبان هیچ اعتنایی به من نکرد. سر گیجه  شدیدی داشتم . سرم هم خیلی سنگین شده بود و گوش هایم از درد خرف  .

 بادست چند ضربه محکم زدم به در آهنی بیمارستان زدم، اما کسی گوشی نمی داد. می خواستم داد بزنم و بگویم نا مسلمان حالم را نمی بینی؟ اما نمی شد. با  پا چندضربه به در زدم. نگهبان از سر جایش بلند شد و رفت تا از قوریی که روی بخاری بود، چای بریزد .خشم و درد همه وجودم را گرفته بود . ناگهان ناخواسته با پایم چنان لگدی به دربیمارستان زدم که  فکرمی کنم صدایش تا داخل بیمارستان رفت. یک نفر از داخل بیمارستان به طرف در دوید و دیگر من چیزی نفهمیدم . 

به هوش که آمدم روی تخت خوابیده بودم. پایم هم در گچ بود و دهانم بسته ، اما همچنان درد شدید، فک و گوشم را آزار می داد. دکتر که آمد بالای سرم، گفت: 

  تا دو روز  صحبت نمی کنی ، مایعات می خوری ، چهل روز هم باید پایت در گچ باشد از سه نقطه شکسته شده....    

 لینک وبلاگ وطن من بیدگل: http://bidgoly.blogfa.com/

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ دی ۹۵ ، ۱۲:۰۷
سید علیرضا شفیعی مطهر


 #دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 794

 

 « پَریدن بی پَر » و « بالیدن بی بال »!

 

 Похожее изображение

من زندگی را چون « شمعی فروزان » در میان « جمعی پریشان » دیدم 

که گاه باید آن را « سوخت » تا نوری « افروخت » .  

« فرزانگان سوزمند » و «  فرهیختگان ورجاوند »؛

خود را « می سوزند » تا دیگران را « بسازند».

آنان بر سقف شب « قندیل بلور می آویزند»

و در رگ هایش « نیل نور می ریزند ».

شب ستیزان « پَر » را برای « پَریدن » می خواهند 

و « بال » را برای « بالیدن »،

اما چه کنند آن گاه که « پَر »شان را « شکسته اند » 

و « بالِ »شان را « بسته اند»؟!

کدام پرنده « بی پر، پریده » و « بی بال ،بالیده »؟!

ولی در این شهر « پَریدن بی پَر » 

و « بالیدن بی بال » را باید آموخت! 

بی بال و پر پریدن رسم تبارِ ماست

این سوز و سازش ما عمری است کارِماست

 

 #شفیعی_مطهر

-----------------------------

وَرجاوَند : بلندپایه، ارجمند، برازنده،نیرومند

قندیل : مصباح، چراغ آویز،مشعل

نیل : رود نیل در مصر

بالیدن :نموکردن، رشدکردن، بزرگ شدن، تناورگشتن  

 

شما را چشم در راهم در 

گاه گویه های مطهر   telegram.me/amotahar

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ دی ۹۵ ، ۰۷:۳۵
سید علیرضا شفیعی مطهر

اعتماد !  

یا بحران اعتماد عمومی؟!

 

#شفیعی_مطهر

یک حکیم ژاپنی می گوید : اگر مرا بین سه چیز :

۱-قوت و غذای مردم

۲-امنیت مردم

۳-اعتماد مردم

مخیر کنند که یکی را برگزینم و دو تا را رد کنم، با آن که غذا و امنیت مردم بسیار مهم و حیاتی است ، اما من بی تردید "اعتماد مردم"را برمی گزینم .

زیرا با داشتن اعتماد مردم آن دو مورد و همه چیزهای دیگر به دست می آید.

اعتماد مردم کیمیای کمیابی است که قطره قطره به دست می آید . مبادا که با سهل انگاری سیلاب وار آن را هدر دهیم !!

حالا دو نمونه از برخورد مسئولان با مردم را در دو جامعه ایران و آمریکا به تماشا بنشینیم:

1- یک نمونه در ایران:

ما برای سفر به آمریکا در تابستان 1393 برای دریافت ارز مسافرتی به بانک ملت مراجعه کردیم.بانک مزبور برای پرداخت 300 دلار ارز مسافرتی مدارک زیر را درخواست کرد:

1- اصل گذرنامه و کپی آن

2 - اصل ویزا و کپی آن

3- اصل بلیت و کپی آن 

4- اصل فیش واریز 75 هزار تومان عوارض خروجی و کپی آن 

5- مبلغ 805 هزار تومان پول نقد

همه این مدارک را فقط دو روز پیش از حرکت باید به بانک تحویل داد تا حواله سیصد دلار را بدهند.البته ارز مسافرتی فقط در لحظه پرواز در فرودگاه قابل پرداخت است! جالب است که بابت پرداخت هر دلار مبلغ 2684 تومان پول نقد از مشتری می گیرند،اما به گونه ای برخورد می کنند که گویا هدیه ای رایگان می دهند!!

ارزیابی این مکانیسم بیانگر این است که در ایران همه دروغگویند مگر این که عکس آن ثابت شود!!

2- یک نمونه در آمریکا:

پسرم محمد می گفت :

من پس از یک سال اقامت در آمریکا نامه ای از اداره دارایی اینجا دریافت کردم بدین مضمون که:

«ما (اداره دارایی) در طول سال گذشته مبلغ حدود 1000 دلار از حقوق دریافتی شما از دانشگاه را به عنوان مالیات برداشت کرده ایم.

حال اگر شما با حقوق خود هزینه هایی انجام داده اید که فکر می کنید خارج از شمول مالیات است،موارد را اعلام کنید تا نسبت به واریز مبلغ مذکور به حسابتان اقدام کنیم.»

من صورتی از هزینه های خود را طی نامه ای (بدون هیچ مدرکی) به اداره دارایی اعلام کردم و آنان کل مبلغ هزار دلار را به من برگرداندند!!

یعنی در آمریکا اصل بر این است که همه راستگویند مگر عکس آن ثابت شود!(اصل برائت)

نکته:

آیا اصل برائت که یک اصل اصیل اسلامی است ،ایجاب نمی کند که در رفتار به آن، ما بر بیگانگان پیشی بگیریم!!

آیا نگرانی امام علی(ع) در وصایای گرانبارشان ناظر به این گونه رفتارها نیست:

«الله !الله! فی القرآن! فلایسبقنّکم بالعمل به غیرکم!!»

خدا را !خدا را ! درباره قرآن.مبادا بیگانگان در عمل کردن به آن از شما پیشی گیرند!!

--------------------------------------------

سایر آثار این قلم در :   گاه گویه های مطهر     telegram.me/amotahar

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ دی ۹۵ ، ۱۰:۴۴
سید علیرضا شفیعی مطهر

  #دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 784

 

« سوختن » برای « ساختن »! 


Картинки по запросу ‫کبریت‬‎

 

من خود را چون « چوبی نحیف » و « کبریتی ضعیف » دیدم 

که برای « استمرار بهره ورری » و « انتشار روشنگری »

گاه باید همه « تار و پودم را بسوزم » و همه « وجودم را برافروزم »، 

تا بتوانم « زمانی کوتاه بِدَرَخشَم » و « زمینی سیاه را نوربَخشَم »

آری،در این « شهر شهیر » و « دَهر تزویر »،

برای « سر افراختن » باید « دل افروخت »

 و برای « جهان ساختن » باید « جان سوخت »!

 

#شفیعی_مطهر

----------------------

نحیف: لاغر،نزار،ضعیف

شهیر:  مشهور،معروف ،نامور،نامی

دهر : روزگار،زمان دراز 

سرافراختن: سرفرازی،سربلندی

افروختن: روشن کردن،روشن کردن آتش یا چراغ

 

شما را چشم در راهم در 

گاه گویه های مطهر   telegram.me/amotahar

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ دی ۹۵ ، ۰۵:۱۰
سید علیرضا شفیعی مطهر


 

دُلفین مَنِشی یا کَپور زیستی ؟!


 #شفیعی_مطهر 


گفت : گاهی برخی از مطالب تاریخی تلخ و عبرت آموز را در نوشتارهای تو می خوانم که خیلی مرا متاثر می کند و اندوهی جانکاه بر جانم چنگ می اندازد !

گفتم : مثلا کدام مطالب را ؟

گفت : مثلا وقتی  « عوامی گری و قشری نگری » و « تاوان های تاریخی توسعه نیافتگی و سید جیکاک انگلیسی !! » را می خوانم این فکر و اندوه مرا می آزارد که چرا همیشه یک انگلیسی یا یک غربی می تواند بیاید و مردم ما را فریب دهد ؛ ولی چرا ما نمی توانیم به کشور آنان برویم و مردم آنجاها را بفریبیم؟!!

  دو مقاله فوق را در این لینک ها می توانید بخوانید:

http://modara.blogfa.com/post-1483.aspx  و  http://modara.blogfa.com/post-1837.aspx 

گفتم : اتفاقا من در همان مقالات کوشیده ام علت این فریب خوردن ها را تبیین کنم. من بر این باورم و بر آن سخت پای می فشرم که تا زمانی که اکثریت ما مردم به جای یاری گرفتن از « عقلانیت » و « خردورزی » از « احساسات » مایه می گذاریم ، متاسفانه وضعمان بهتر از این نمی شود !

  مقاله ای تحت عنوان « تفکّرِ دُلفینی » در اشاره به کتابی به نام « راهبُرد دُلفینی » از سعیده شاه نظری دیدم. فکر می کنم تمثیل زیبایی است که بحث ما را به خوبی تبیین می کند. ایشان می نویسد:

 « همه ما برای برقراری ارتباط با دیگران، روش‌های منحصر به فردی داریم. بنابراین تعداد بسیار زیادی روش ارتباطی وجود دارد.

اما چگونه می‌توانیم کلیدی پیدا کنیم که روابط خانوادگی، عاطفی و حرفه‌ای ما را تسهیل کند؟ و چگونه می‌توانیم راه‌حلی بیابیم که برای همه اشخاص راضی‌کننده باشد و ما را به تفاهم برساند؟

 نویسندگان کتاب راهبُرد دُلفینی کلید این امر را تنها در همکاری و انعطاف‌پذیری می‌دانند. آن ها معتقدند که به طور کلی، انسان‌ها را همانند موجودات دریایی می‌توان به سه طبقه تقسیم کرد:

 ماهی‌های کپور،

 کوسه‌ها ماهی ها،

 دلفین‌ها.

  دسته اول،ماهی‌های کپور هستند که همیشه ماهی‌های قربانی‌اند،‌ زیرا پیوسته توسط دیگر ماهی‌ها خورده می‌شوند. 

  در حیات اجتماعی بشر، برخی از انسان‌ها نیز چنین‌ هستند؛ یعنی برخی از انسان‌ها در زندگی خود نقش ماهی کپور را بازی می‌کنند. آن ها کم و بیش و برحسب مورد، قربانی این یا آن چیز، این یا آن مسئله، این یا آن شخص می‌شوند و حتی ممکن است قربانی روابط غلط و تفکرات منفی خود شوند.

دسته دوم، کوسه ماهی‌ها هستند که روش (برنده – بازنده) را به کار می‌گیرند. برای این که من برنده شوم‌ ،تو باید بازنده باشی و این کار باید بدون هیچ تمایز و تفاوتی انجام گیرد. برای کوسه‌ماهی، هر نوع ماهی، دشمن به حساب می‌آید. هر ماهی یک وعده غذایی بالقوه است. شاید ما نیز این نقش را بازی کرده باشیم ‌یا حداقل در زندگی حرفه‌ای یا شخصی خود با کوسه‌هایی برخورد کرده باشیم.

 دنیای سازمان‌ها و دنیایی که ما در آن کار می‌کنیم، از دیرباز دنیای کوسه‌ها تلقی می‌شود که گاه صحبت از کارکنانی می‌شود که برای رسیدن به مقام‌های بالا یک دیگر را می‌درند. در دنیای پررقابت امروز، حتی سازمان‌ها گاهی اوقات به طور موذیانه به سازمان‌های دیگر حمله می‌کنند. به طور خلاصه انسان‌هایی را می‌توان یافت که کم و بیش در حال رقابت دائمی از نوع برنده - بازنده هستند.

 دسته سوم، نوع دیگری از حیوانات دریایی دلفین‌ها هستند. این پستاندار آبزی بزرگ به طور طبیعی بازیگوش و دارای روحیه همکاری است و در ارتباطات خود شیوه برنده - برنده را برگزیده است.

 دلفین در دنیایی از وفور نعمت زندگی می‌کند. او هیچ کمبودی ندارد و می‌خواهد که همه چیز را با همگان تقسیم کند. اگر یک دلفین زخمی شود، چهار دلفین دیگر او را همراهی می‌کنند تا خود را به گروه برساند. داستان‌های زیادی نیز وجود دارد که در آن ها دلفین‌ها جان انسان‌ها را نجات داده‌اند. پژوهش‌های انجام شده در سان‌دیه‌گو نشان داده ‌است که دلفین‌ها علاوه بر داشتن روحیه همکاری بسیار باهوش‌ هستند. حتی برخی از پژوهشگران آن ها را باهوش‌ترین موجودات روی زمین دانسته‌اند.

 تحقیق زیر روحیه همکاری و روش‌های برنده - بازنده و برنده - برنده را به خوبی آشکار می‌سازد. 

در سان‌دیه‌گو  پژوهشگران ۹۵ کوسه و ۵ دلفین را به مدت یک هفته در یک استخر بزرگ رها کرده و به مطالعه حالات رفتاری آن ها پرداختند. ابتدا کوسه‌ها به یک دیگر حمله کردند و در این تهاجم تعداد زیادی از آن ها نابود شدند، سپس به دلفین‌ها حمله‌ور شدند.

 دلفین‌ها فقط می‌خواستند با آن ها بازی کنند، ولی کوسه‌ها بی‌وقفه به آن ها حمله می‌کردند. سرانجام دلفین‌ها به آرامی کوسه‌ها را محاصره کرده و هنگامی که یکی از کوسه‌ها حمله می‌کرد، آن ها به ستون فقرات پشت  یا دنده‌هایش می‌کوبیدند و آن ها را می‌شکستند. به این ترتیب کوسه‌ها یکی بعد از دیگری کشته می‌شدند. پس از یک هفته ۹۵ کوسه مرده و ۵ دلفین زنده در حالی که با هم زندگی می‌کردند، در استخر دیده شدند.

 ارتباط هدایت شده در جهت راه‌حل‌ها، تمایزهای پرباری را برای روشن کردن زندگی حرفه‌ای و ‌شخصی ارائه می‌دهد. کوسه تمایزی انجام نمی‌دهد. در دنیای او برای برنده شدن‌ دیگران یا باید بمیرند و یا ببازند. ولی دلفین‌ها بسیار انعطاف‌پذیرند؛ زیرا در دنیایی سرشار از تشخیص‌های پربار زندگی می‌کنند.

 بیایید یک بار دیگر ماجرای استخر سان‌دیه‌گو را مرور کنیم. وقتی یک کوسه با یک دلفین روبه‌رو می‌شود، چه اتفاقی می‌افتد؟ کوسه حمله می‌کند، چون روش ارتباطی او برنده - بازنده است‌؛ ولی دلفین با انعطاف‌پذیری خاص خود فرار می‌کند و می‌گوید من در دنیایی سرشار از ثروت و وفور نعمت زندگی می‌کنم. در دریا برای همه به اندازه کافی غذا هست ؛ پس بیا با هم بازی و همکاری کنیم. کوسه دوباره حمله می‌کند و دلفین فرار می‌کند. کوسه توانایی درونی لازم را برای خارج شدن از تنگ‌نظری ندارد، بنابراین مجددا حمله می‌کند.

 دلفین که می‌بیند دیگر چاره‌ای ندارد، می‌گوید: من آن قدر انعطاف‌پذیری دارم که در موقع مناسب به یک کوسه تبدیل شو‌م ؛ پس حالا آماده رویارویی باش. اگر به طور تصادفی، کوسه آن قدر هوش داشته باشد که بفهمد حریف دلفین نمی‌شود و بخواهد در بازی و همکاری با او شرکت کند، دلفین به راحتی او را می‌بخشد و طوری با او رفتار می‌کند که انگار یک دلفین است.

 تاکید کتاب راهبرد دلفینی این است که روحیه انعطاف‌پذیری و همکاری دلفینی می‌بایستی در همه ادارات، سازمان‌ها، موسسات، مدارس، خانواده‌ها وحتی زوج‌ها تعمیم یابد؛‌ زیرا همه ما در سطوح مختلف دلفین‌هایی بالقوه هستیم و برای پایان دادن به مسائل ناخوشایند از انعطاف‌پذیری لازم برای تبدیل شدن به یک کوسه برخورداریم ؛ ولی این کار باعث نمی‌شود که دوباره به روحیه دلفینی خود باز نگردیم.» 

 گفت : با توجه به این تمثیل حالا چه باید بکنیم؟

 گفتم :  اکنون اگر ما نمی خواهیم در همیشه تاریخ در همه صحنه ها قربانی جور و جهل و جمود شویم ، باید از بازی کردن در نقش « ماهی کپور » به درآییم و در عرصه حیات نقشی « دلفینی » بازی کنیم ِ تا بتوانیم از دام سخت و سنگین « کوسه » های گوناگون رهایی یابیم !!

 نبض تاریخ و زمان،

خفته در پنجه دست من و توست

بر سر و سینه تاریخ گلی باید زد

بهر تجدید حیات

سوی آینده پربار، پلی باید زد

 

شما را چشم در راهم در 

گاه گویه های مطهر   telegram.me/amotahar

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ دی ۹۵ ، ۱۲:۱۸
سید علیرضا شفیعی مطهر

#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 774

 

ما ز بالاییم و بالا می رویم ...

 

Картинки по запросу ‫رود خروشان‬‎

من « رود روان » را دیدم که « خرامان و بی امان » « می گذشت»

و « کوه فرازمند » و این « بشکوه سربلند » را تنها « می گذاشت ». 

« کوه نستوه » با « دنیایی از اندوه »: گفت:

ای « رود روان » و ای « خشم آلود خروشان »! 

« به کجا چنین شتابان » و « چرا خزان و خیزان »؟

کجا از من « چکادی سربلندتر » و « بنیادی فرازمندتر » می یابی؟ 

رود پاسخ داد:

ما ز بالاییم و بالا می رویم     

ما ز دریاییم و دریا می رویم  

(مولانا،غزلیات دیوان شمس)

 

#شفیعی_مطهر

------------------------------

بِشکوه : باشکوه،دارای شکوه،باشوکت و هیبت

خزان : خزنده،درحال خزیدن(در اینجا صفت فاعلی)

 

شما را چشم در راهم در 

گاه گویه های مطهر   telegram.me/amotahar

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ دی ۹۵ ، ۰۵:۱۸
سید علیرضا شفیعی مطهر


مدرس و حقوق زنان


#شفیعی_مطهر

 

طرح مسئله « حقوق شهروندی» و به رسمیت شناختن « حقوق زنان » به عنوان بخشی از آن در طول تاریخ و عرض جغرافیا موضوعی چالش برانگیز بوده و هست!

برای تعمیق این فکر مترقی در بین لایه های فکری و عقیدتی جامعه باید تلاش هایی روشنگرانه و اقناعی در عرصه رسانه های حقیقی و مجازی مطرح کرد. 

مرحوم مدرس یکی از مبارزان آزادی خواه و یکی از روشنفکران دینی در دوره پهلوی اول کارنامه ای درخشان دارد .گذشته از مشی ساده زیستی و داشتن افکار عالی و ایثار جان در راه دفاع از حق و حقوق ملت،درباره «حقوق زنان» افکاری شگفت آور دارد!

یک بار در دوره‌ی دوم مجلس شورای ملی، محمد تقی وکیل الرعایا، نماینده‌ی همدان، بحث حق رأی زنان را مطرح کرد که شگفت می‌نمود، اما هیچ زمینه‌ای برای پذیرش نداشت و مرحوم سید حسن مدرس با آن مخالفت کرد. سخنان مدرس پس از وکیل الرعایا در جلسه روز هشتم شعبان 1329 ق (دور دوم، جلسه 280) چنین بود:

«برهان این است که امروز ما هر چه تأمل مى‌کنیم، مى‌بینیم خداوند قابلیت در این ها قرار نداده است که لیاقت حق انتخاب را داشته باشند.

مستضعفین و مستضعفات و آن ها از آن نمره‌اند که عقول آن ها استعداد ندارد و گذشته از این که در حقیقت نسوان در مذهب اسلام ما در تحت قیمومتند،« الرجال قوامون على النساء »در تحت قیومیت رجال هستند و مذهب رسمى ما اسلام است، آن ها در تحت قیمومتند. ابداً حق انتخاب نخواهند داشت. دیگران باید حفظ حقوق زن ها را بکنند که خداوند هم در قرآن مى فرماید در تحت قیمومیت اند و حق انتخاب نخواهند داشت، هم دینى هم دنیوى. این مسئله‌ای بود که اجمالاً عرض شد».

منبع :http://nan-ketab.blogfa.com/post-204.aspx

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ دی ۹۵ ، ۰۷:۲۶
سید علیرضا شفیعی مطهر

  #دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 764


« کاری بزرگ » و « ابتکاری ستُرک »

 Похожее изображение

من خود را چون « درختی کُهن » و « نهالی تَهمتَن »دیدم 

که « تبرها بر ریشه ام نواختند » و « اخگرها بر اندیشه ام افروختند»، 

  اما با همه « توش و توان کوشیدم » و چه بسیار« زهرِ بُهتان نوشیدم » 

تا توانستم « پایدار بمانم » و بر همه « بوم و بر ، بر و بار، برافشانم ». 

« کوشش در صحرای کویر » و « پویش با پای در قیر »،

« یاد، در روزگارِ فراموشان » و « فریاد، در دیارِ خاموشان »، 

« کاری بزرگ » است و « ابتکاری ستُرک »؛

امّا برای « سبزماندن » و « برگ و بارافشاندن»،

ناگزیر باید این « درگاه را گشود » و این « راه را پیمود»!

 

#شفیعی_مطهر

-----------------------

تَهمتَن : تنومند،تناور،قوی جُثّه،نیرومند

بوم و بر: سرزمین،زمین،جا،ناحیه،شهر

بر و بار: میوه،ثمر

 

شما را چشم در راهم در 

گاه گویه های مطهر   telegram.me/amotahar

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ دی ۹۵ ، ۰۵:۰۷
سید علیرضا شفیعی مطهر