وب‌نگاشته‌های شفیعی‌مطهر

بخشی از آثار،مقالات،سروده‌ها و تالیفات شفیعی‌مطهر

وب‌نگاشته‌های شفیعی‌مطهر

بخشی از آثار،مقالات،سروده‌ها و تالیفات شفیعی‌مطهر

انتشار مقالات،سروده‌ها و معرفی آثار و تالیفات سیدعلیرضاشفیعی‌مطهر

بایگانی

۲۷ مطلب در خرداد ۱۴۰۳ ثبت شده است

#طنزسیاهنمایی.745

فرهنگیان کدام کشورها بیشترین حقوق را می‌گیرند؟

گفت: آیا تو می‌دانی معلّمان و فرهنگیان کدام کشورها بیشترین پاداش و حقوق را می‌گیرند؟

گفتم: تو بگو تا بدانم.

گفت: در لوکزامبورک معلّمان از حقوق ۶۴ هزار و ۵۷۱ دلار و ۸۹ سنت مقام اول جهان را دارند.

آلمان با کسب مقام دوم، تعهد خود را به آموزش با کیفیت از طریق حقوق رقابتی معلمان با

میانگین ۶۲ هزار و ۶۹۱ دلار و ۵۲ سنت نشان می‌دهد.

سوییس در میان کشورهایی با بالاترین حقوق معلمان در جهان قرار دارد و با میانگین حقوق۵۴

هزار و ۹۵۴ دلار و ۵۵ سنت به آموزش تعهد دارد.

کره جنوبی با استانداردهای بالای تحصیلی و با میانگین حقوق ۵۳ هزار و ۵۰۵ دلار و ۲۲

سنت برای معلمان، جایگاه چهارم را به خود اختصاص داده و به‌عنوان رهبری در آموزش جهانی

شناخته می‌شود.

معلّمان در کانادا حقوق رقابتی با میانگین ۵۱ هزار و ۲۹۳ دلار و ۶۰ سنت را دریافت می‌کنند.

هلند با رتبه ششم در جهان به معلّمان خود به طور متوسّط ۴۷ هزار و ۸۴۹ دلار و ۹ سنت

حقوق می‌دهد.

معلّمان در استرالیا با حفظ رتبۀ هفتم به‌طور متوسّط ۴۵ هزار و ۳۰۷ دلار و ۸۲ سنت حقوق

دریافت می‌کنند.

آمریکا علی‌رغم تفاوت در بین ایالت‌ها، با متوسّط حقوق ۴۴ هزار و ۵۱۱ دلار و ۷۶ سنت در رتبۀ

هشتم جهان قرار دارد.

حضور ایرلند در ۹ کشور برتر با حقوق رقابتی به‌طور متوسّط ۴۳ هزار و ۶۱۰ هزار و ۲۳ سنت،

سیستم آموزشی قوی و موثّر دارد که به شهرت جهانی مثبت آن کمک می‌کند.

معلّمان اتریش با رتبۀ دهم در سطح جهانی حقوقی معادل ۱۰ هزار ۲۴ دلار و ۲۱ سنت دارند.

تعهّد اتریش به سرمایه‌گذاری در سیستم آموزشی خود بر شناخت نقش محوری معلّمان در

شکل‌دادن به آیندۀ کشور تاکید می‌کند.

گفتم: پس چرا در ایران سطح حقوق معلّمان نسبت به دیگر کشورهای پیشرفته کم است؟

گفت: در ایران معلّمی رفت قصّابی گوشت بخرد. قصّاب او را شناخت .جلو آمد و دست معلّم را

بوسید و یک صندلی آورد و گفت بفرمایید بشینید.

بعد به شاگردش گفت:

دو کیلو گوشت گوساله بدون استخوان، دو کیلو گوشت گوسفند بدون دنبه و دو کیلو گوشت

چرخ کرده برای آقا معلّم بگذار.

آخرکار قصّاب به معلّم گفت: بیایید تا با ماشینم شما را برسانم.

در مسیر معلّم از او پرسید:

ببخشید من هنوز شما را نشناختم. ممکن است خودتان را معرّفی کنید؟

قصّاب گفت: من یکی از دانش آموزان شما بودم که یک روز جدول ضرب از من سوآل کردید.

بلد نبودم و جریمه‌ام کردید .من از مدرسه فرار کردم ،رفتم کارگری در یک قصّابی و آخرالامرم قصّاب

شدم ! الحمدلله حالا چند تا مغازۀ قصّابی و چند مزرعه و اسطبل و پرورش گاو و گوسفند دارم!

معلّم در حالی که اشک در چشمانش حلقه زده بود، گفت:

کاشکی من هم آن روز با تو از مدرسه فرار کرده بودم!!

گفتم: باز هم #سیاهنمایی کردی؟!

شفیعی مطهر

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ خرداد ۰۳ ، ۱۷:۲۱
سید علیرضا شفیعی مطهر

هر پگاه نو با یک نگاه نو

گزین‌گویه‌های مطهر

«علایق» و «سلایق»!فرگرد 2160

☘️🌺🍃🌸☘️🌺🍃🌸☘️🌺🍃🌸

هیچ دو نفر «انسان» در این «جهان بیکران»،

نمی‌یابیم که در همۀ «علایق» و «سلایق» مطلقاً مشترک باشند.

اگر دو نفر در یک «رابطه» با هرگونه «ضابطه»،

هیچ «خلافی» و «اختلافی»با هم نداشته باشند،

«گُمانه» و «نشانۀ» آن است که

یکی از آنان همۀ «رازهای نهفته‌» و «نیازهای نگفته‌»اش را بیان نکرده است.

شفیعی مطهر

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ خرداد ۰۳ ، ۱۷:۰۲
سید علیرضا شفیعی مطهر

#طنزسیاهنمایی.744

بدا به حال روس! بدا به حال روس!

گفت: آیا غیر از این است که امروزه مهم‌ترین شاخص «قدرت» را نه «قدرت نظامی» ،که

«قدرت اقتصادی» می‌دانند؟

گفتم: بسیار خوب! منظور؟

گفت: آمار صندوق بین‌المللی پول نشان می‌دهد در سال ١٩٧٧ تولید ناخالص داخلی سرانه در

کرۀ جنوبی تقریباً نصف ایران بود.

در سال 1395، تولید ناخالص داخلی سرانه در کرۀ جنوبی به 5.5 برابر ایران رسیده بود؛ یعنی در

این بازۀ زمانی اقتصاد کرۀ جنوبی عملکردی تقریبا ١١ برابر بهتر از اقتصاد ما داشته است.

در همین بازۀ زمانی و با همین شیوۀ محاسبه، درمی‌یابیم که عملکرد اقتصاد ترکیه 2.9برابر،

مالزی3.8برابر، برزیل4.2برابر و چین 20 برابر بهتر از عملکرد اقتصاد ما بوده است.

گفتم:خب! منظور؟

گفت: با چه معیار و میزانی برخی با تعبیر احساسی ایران را یکی از قدرت‌های بزرگ می‌پندارند؟

گفتم: هر میهن‌دوستی می‌خواهد کشورش یکی از قدرت‌های بزرگ باشد.تو مگر میهن‌دوست نیستی؟

گفت:من خیلی میهن‌دوست هستم،ولی نمی‌خواهم خودم و مردم را فریب بدهم.

گویند در جنگ دوم روس و ایران وقتی قشون روس به تبریز وارد شد و مصمَّم بود به سمت میانه

حرکت کند دولت ایران خود را در مقابل کار تمام شده‌ای دید و ناچار شد شرایط صلحی که دولت

روس املاء می‌کرد، بپذیرد. فتح‌علی‌شاه برای اعلان ختم جنگ و تصمیم دولت در بستن پیمان

آشتی، [مجلس] سلامی اعلام کرد. قبلاً به جمعی از خاصّان دستوراتی راجع‌به این

که در مقابل هر جمله‌ای از فرمایش‌های شاه چه جواب‌هایی باید بدهند، داده شده بود و

همگی نقش خود را روان کرده بودند.

شاه بر تخت جلوس کرد و دولتیان سرفرود آوردند. شاه به مخاطب سلام، خطاب کرد و فرمود:

«اگر ما امر دهیم که ایلات جنوب با ایلات شمال همراهی کنند و یک‌مرتبه بر روس منحوس بتازند

و دمار از روزگار این قوم بی‌ایمان برآورند چه پیش خواهد آمد؟»

مخاطب سلام که در این کمدی نقش خود را خوب حفظ کرده بود، تعظیم سجده‌مانندی کرد و گفت:

«بدا به حال روس! بدا به حال روس!»

شاه مجدّدا پرسید:

«اگر فرمان... صدور یابد که قشون خراسان با قشون آذربایجان یکی شود و توأمان بر این گروه

بی‌دین حمله کنند چطور؟»

جواب عرض کرد: «بدا به حال روس! بدا به حال روس!»

اعلی‌حضرت پرسش را تکرار کردند و فرمودند:

«اگر توپچی‌های خمسه را هم به کمک توپچی‌های مراغه بفرستیم و امر دهیم که با توپ‌های

خود تمام دار و دیار این کفّار را با خاک یکسان کنند چه خواهد شد؟»

باز جواب «بدا به حال روس! بدا به حال روس!» تکرار شد!

خلاصه چندین فقره از این قماش «اگرهای» دیگر که تماماً به جواب یک‌نواخت «بدا به حال روس»

مکرر تایید می‌شد ،رد و بدل شد.

شاه تا این وقت روی تخت نشسته، پشت خود را به دو عدد متّکای مروارید دوز داده بود.

در این‌موقع دریای غضب ملوکانه به جوش آمد و روی دوکنده زانو بلند شد شمشیر خود را که

به کمر بسته بود، به قدر یک وجبی از غلاف بیرون کشید و این دو شعر را که البتّه زادۀ افکار

خودش بود، به طور حماسه با صدای بلند خواند:

کَشَم شمشیر مینایی که شیر از بیشه بگریزد

زنم بر فرق «پسکوویچ» که دود از «پطر» برخیزد

مخاطب سلام با دو نفر که در یمین و یسارش روبه‌روی او ایستاده بودند، خود را به پایۀ تخت قبلۀ

عالم رساندند و به خاک افتادند و گفتند:

«قربان مکَش، مکَش که عالم زیر و رو خواهد شد».

شاه پس‌از لمحه‌ای سکوت گفت:

«حالا که این‌طور صلاح می‌دانید ،ما هم دستور می‌دهیم با این قوم بی‌دین کار به مسالمت ختم کنند».

باز این چند نفر به خاک افتادند و تشکُّرات خود را از طرف تمام بنی‌نوع انسان که اعلی‌حضرت بر

آن‌ها رحم آورده و شمشیر خود را از غلاف نکشیده‌اند، تقدیم پیشگاه قبلۀ عالم نمودند.

شاه با کمال تغیُّر از جا برخاست و رفت که دستور صلح را... به نایب‌السّلطنه بدهد.

گفتم: باز هم #سیاهنمایی کردی؟!

#شفیعی_مطهر

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ خرداد ۰۳ ، ۱۵:۲۳
سید علیرضا شفیعی مطهر

گفتار شعارمدار یا رفتار شعورمحور؟!

«بیشتر ناس» را با «تحریک احساس» می‌توان فریفت؛

ولی با «خودارزی» و «خردورزی»،

هیچ «ادیب»،«فریب» نمی‌خورد.

در سال‌های نخست انقلاب بسیاری از نوجوانان و جوانان با توجُّه به ویژگی‌های سِنّی با تاثیرپذیرفتن

از تبلیغات احساس‌مدار مجاهدین خلق در جرگۀ هواداران آنان قرار گرفتند و به زندان افتادند.

پس از شکست آنان در عملیّات مرصاد،هزاران نفر از این جوانان احساساتی با محاکمه‌هایی

نمایشی و پُرشتاب به جوخۀ اعدام سپرده شدند! در حالی که در محیطی مهرآمیز و فطرت‌انگیز

بسیاری از این جوانان قابل ارشاد و تفاهُم بودند.

برای تبیین منطقی و منصفانۀ نظریّۀ فوق، نمونۀ واقعی زیر را خدمتتان تقدیم می‌کنم.

در همان سال‌ها من سمتی در یکی از زیرمجموعه‌های وزارت کشور داشتم.روزی به هنگام

سخنرانی در جمعی جوانی برخاست و با تندی و شجاعت بدون ترس و واهمه پرسش‌هایی

چالشی را علیه مواضع انقلابی من مطرح کرد. من با این که پاسخ مستدلِّ پرسش‌هایش را

داشتم،در آنجا با ملایمت با او برخورد کردم.

پس از پایان سخنرانی او را به نزد خود فراخواندم و در محیطی احترام‌برانگیز و مودّبانه به

پرسش‌هایش به گونه‌ای پاسخ دادم که احساس حقارت نکند و جبهه نگیرد.

این جوان کم‌کم بر اثر گفتگوهای خردمدار و «جدال احسن» از گرایش‌های احساسی مجاهدین

خلق فاصله گرفت و با خودباوری و خردمداری به انسانی شایسته و منطقی مبدّل شد.

من وقتی در ایشان شایستگی‌هایی انسانی و ارزشی و مدیریّتی یافتم،او را برای تصدّی یک

سمت کلیدی پیشنهاد کردم. پس از چند روز مرحوم آقای زواره‌ای معاون وقت وزیر کشور تلفنی

به من اطّلاع داد که فرد پیشنهادی شما از هواداران مجاهدین خلق است. من به ایشان اطمینان

دادم که که اقدام من هشیارانه و عقل‌مدار است.

ایشان نهایتاً گفتند: پس مسئولیت آن بر عهدۀ شما!

و من پذیرفتم.

یعدها من پس از 4 سال از وزارت کشور به وزارت متبوع خود آموزش و پرورش برگشتم،

ولی ایشان با نشان‌دادن لیاقت و کفایت به سمت‌های کلیدی بالاتری هم ارتقا یافتند و پس

از خدمات بزرگی که صادقانه نسبت به مُلک و ملّت انجام دادند،با خوش‌نامی و احترام بازنشسته

شدند و هنوز منشاء خدمات بزرگی نسبت به جامعۀ ایران هستند.

آیا این گونه رفتار مبتنی بر اخلاق اسلامی و با توسُّل به «جدال احسن» دربارۀ بسیاری از آن

جوانان قابل تعمیم نبود؟جوانانی که فقط شیفته و فریفتۀ شعارهایی واهی و احساسی شده بودند!

شفیعی مطهر

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ خرداد ۰۳ ، ۱۸:۴۴
سید علیرضا شفیعی مطهر

هر پگاه نو با یک نگاه نو

گزین‌گویه‌های مطهر

«پُرگویی» یا «دُرجویی»؟!فرگرد 2159

☘️🌺🍃🌸☘️🌺🍃🌸☘️🌺🍃🌸

آنان که «پُرمی‌گویند»، ولی «دُرنمی‌جویند»،

«گاه می‌لرزند» و در «چاه می‌لغزند».

آنچه «اشتباه»را به «گناه» می‌آلاید،

«انکار فهم» و «اصرار بر وهم» است.

آنچه «انسان را غرق» و «جهان را دچار خرق» می‌کند

«زیر آب ماندن» است و در «مسیر سراب راندن»؛

وگرنه «افتادن در کورۀ آب» و «خواندن سورۀ سراب»،

«راه رهایی» و «گذرگاه آگاهی» را نمی‌بندد.

شفیعی مطهر

☘️🌺🍃🌸☘️🌺🍃🌸☘️🌺🍃🌸

خرق: شکافتن،چاک دادن،دریدگی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ خرداد ۰۳ ، ۱۴:۳۵
سید علیرضا شفیعی مطهر

#طنزسیاهنمایی.743

خودش را بیار، ولی اسمش را نیار!!

گفت: ‏استالین در یکی از جلسات معمول خود ، خواست که برای او مرغی بیاورند:

او آن را گرفت و در حالی که با یک دست آن را می‌فشرد با دست دیگر شروع به کندن پرهای

آن مرغ کرد...

مرغ از درد فریاد می‌زد و سعی می‌کرد از هر راهی که شده فرار کند ولی نتوانست چون دستان

استالین برای او خیلی نیرومند بود.

خلاصه استالین بدون هیچ مشکلی توانست همۀ پرها را از بدن مرغ بکند و پس از پایان کار

به یارانش گفت: "حالا ببینید چه اتّفاقی می‌افتد!

او مرغ را روی زمین گذاشت و از او دور شد ، رفت تا مقداری گندم بیآورد.

همکارانش در کمال تعجّب او را مشاهده می‌کردند ، درحالی که مرغ بیچاره در حال درد و

خون‌ریزی بود، او را دنبال می‌کرد.

سپس استالین با دانه‌های گندمی که در دست داشت، مرغ را به هر گوشه از اتاق به‌سمت

خود می‌کشید.

در همۀ این مراحل مرغ پی‌درپی او را تعقیب می‌کرد و قدم‌به‌قدم دنبال او می‌رفت.‏در این

مرحله استالین به دستیاران متعجِّب خود روی کرد و گفت :

احمق‌ها به همین راحتی اداره می‌شوند.

مشاهده کردید که مرغ با وجود تحمُّل تمام دردهایی که من برای او ایجاد کردم باز هم مرا

تعقیب کرد تا دانه‌ای برای زنده بودنش از من بگیرد!

گفتم: خب،حالا چه نتیجه‌ای از این روایت تاریخی می‌خواهی بگیری؟

گفت : می‌خواهم اثبات کنم که جامعۀ احمق‌ها را به همین راحتی می‎توان اداره کرد!

گفتم: آری،این استنتاج درستی است،ولی چه ربطی به جامعۀ امروز ما دارد؟

گفت: اتّفاقاً اکثریّت جامعۀ امروز ما مردمی آگاه،بیدار و اهل تحلیل و تشخیص هستند و

به مسائل سیاسی و اجتماعی روز اشراف دارند.علّت بیان این تمثیل این است که برخی

از مدیران و مسئولان در «زبان قال» مردم را فهیم و آگاه می‌نامند،ولی در «بیان حال» یعنی

در باطن مردم را فاقد درک و فهم می‌پندارند! مگر نشنیده‌ای آن ضرب‌المثل را که می‌گویند:

«خودش را بیار، ولی اسمش را نیار.»؟

این مسئولان نیز خودش را می‌آورند،ولی اسمش را نمی‌آورند!عملاً مردم را تحقیرمی‌کنند،

ولی اسمش را تجلیل و تکریم می‌گذارند!

ملک علاءالدّین از فرمانروایان سلسلۀ غوریان قصد بهرام‌شاه کرد و بهرام‌شاه با او در کنار آب

باران مصاف داد. بهرام‌شاه با وجود این که دویست فیل جنگی داشت، از علاءالدّین شکست

خورد و شب از شدّت سرما به خانۀ دهقانی پناه برد.

گفت: طعام چه داری؟

مرد دهقان پنیر و پونۀ لب جویی آورد. چون تناول کرد، به استراحت مشغول شد و از دهقان

روانداز طلب کرد.

نمدی به او دادند، و گفتند: برو و آن گوشۀ چادر بخواب.

بهرام‌شاه که توقّع چنین رفتاری را نداشت و می‌خواست به واسطۀ موقعیّت‌اش بهترین غذا

و بهترین جای چادر بخوابد، خیلی ناراحت شد و قبول نکرد که نمد را به دور خود بپیچد و بخوابد.

مرد دهقان که خیلی خسته بود، نمد را به دور خود پیچید و خوابید.

ساعتی از شب که رفت، سرما بر او غلبه کرد و رفت نمد را به دور خود پیچید تا بخوابد، کمی

خوابید، ولی پس از مدّتی دوباره از شدّت سرما و لرز بیدار شد، هرچه نگاه کرد چیزی برای

گرم‌کردن خود پیدا نکرد. شروع کرد به داد و بیداد که این چه رسم مهمان‌نوازی است؟!

دهقان گفت: پالان خر آن گوشه هست! اگر می‌خواهی آن را برایت بیاورم؟

بهرام‌شاه ناراحت شد و هیچ نگفت و خواست بخوابد ولی نتوانست. سرما به حدّی بر او

غلبه کرد که گفت: باشد، خودش را بیار، ولی اسمش را نیار!!

گفتم: باز هم #سیاهنمایی کردی؟!

شفیعی مطهر

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ خرداد ۰۳ ، ۱۷:۰۹
سید علیرضا شفیعی مطهر

 

«نقدکردن» یا «شُخم‌زدن»؟!

شفیعی مطهر

همۀ ارزش‌های اخلاقی،فرهنگی و اجتماعی تا به صورت یک فرهنگ درنیاید،در جامعه ماندگار

نمی‌شود. مثلاً «نقد و انتقاد»، در عرصۀ نظری،به عنوان یک ارزشِ اخلاقی ، فرهنگی و اجتماعی به‌

رسمیّت شناخته شده و مورد پذیرش همۀ نُخبگان، بزرگان،نویسندگان و آفرینشگران آثار علمی

و هنری است؛ولی در عرصۀ عمل معمولاً نه انتقادکننده ،فرهنگ نقّادی را رعایت می‌کند و

نه انتقادشونده،واکنشی انتقادپذیر نشان می‌دهد.

اخیرا این قلم کتابی تحت عنوان «اندیشمان هودهنگری» به نگارش درآورد که مکتب جدیدی را

به عرصۀ فرهنگ کشور ارائه داد.در نشستی علمی،فرهنگی برای ارائۀ این کتاب دعوت شدم.

زمان من برای ارائۀ این کتاب 350 صفحه‌ای حدود نیم ساعت بود. پس از پایان عرایض من آقایی

پشت تریبون قرار گرفت و مسائلی را به عنوان نقد این کتاب مطرح کرد که هیچ ربطی به محتوای

کتاب من نداشت! و جالب این که هیچ وقتی هم برای پاسخ‌دادن من در برنامه پیش‌بینی نشده

بود و جلسه با تصوُّراتی مبهم از موضوع جلسه به‌پایان رسید.

پس از پایان این نمایش از نقدکننده پرسیدم: این چه نقدی بود از کتاب من؟

پاسخ داد: فلانی(مدیر جلسه) به من گفت: کتاب را شخم بزن!!

*******

انتقاد،نه «جنگی برای تاختن»،که «فرهنگی برای ساختن» است

و گفتگو،«بهترین قانون هم‌افزایی» است،نه «برترین تریبون خودستایی»!

آنان که از «نوح،روح» می‌گیرند و از «شعیب،عیب» ،

ای کاش «پیامی صاف» و «کمی انصاف» هم داشته باشند!

(این قلم در کتاب «ضرورت و مبانی مشارکت» و چندین مقالۀ دیگر آداب و آفات گفتگو،نقد و

انتقاد را مفصّل نوشته و توضیح داده‌است.)

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ خرداد ۰۳ ، ۱۱:۴۹
سید علیرضا شفیعی مطهر