وب‌نگاشته‌های شفیعی‌مطهر

بخشی از آثار،مقالات،سروده‌ها و تالیفات شفیعی‌مطهر

وب‌نگاشته‌های شفیعی‌مطهر

بخشی از آثار،مقالات،سروده‌ها و تالیفات شفیعی‌مطهر

انتشار مقالات،سروده‌ها و معرفی آثار و تالیفات سیدعلیرضاشفیعی‌مطهر

بایگانی

۲۹ مطلب در اسفند ۱۳۹۸ ثبت شده است

 

فرومایگی؛زمینه ساز خودکامگی

قصّه های شهر هرت/ قصّه 79

 #شفیعی_مطهر

با گذشت زمان کم کم مردم شهر هرت از خواب غفلت بیدار شده و با مطالعۀ کتاب ها و روزنامه های مختلف بر سطح آگاهی خود می افزودند. گاه مطالبی از مردم مبنی بر لزوم پرسشگری مردم و پاسخگویی اعلی حضرت به گوش او می رسید و خاطر خطیر ملوکانه را مکدَّر می کرد.

روزی اعلی حضرت ،اعوان و انصار مفتخوار خود را جمع کرد و مسئلۀ پرروشدن مردم!! را با آنان در میان گذاشت.هردمبیل پس از تشکیل جلسۀ نیروهای ساواک ضمن سخنانی گفت:

من شنیده ام فرعون سال های سال خدایی کرد . غیر از حضرت موسی کسی متعرّض او نشد. این همه شاهان در کشورهای مختلف سال ها فعّال مایشاء بودند. چرا حالا مردم ما زبان درآورده و اعتراض می کنند؟ این ناشی از بی عُرضگی شماست. چرا اعتراض های مردمی را سرکوب نمی کنید؟ و...

پس از پایان بیانات ملوکانه وزیر اعظم خاک پای اعلی حضرت را بوسه داد و به عرض رسانید:

اعلی حضرتا! ما جان نثاران شبانه روز در خدمتیم.ولی جسارتاً به عرض برسانم راه تسلّط جائرانه بر مردم این است که آنان را تحقیر کنیم. هر چه مردم بیشتر احساس کرامت و شخصیّت کنند، کمتر زیر بار زور می روند. روش فرعون و همۀ شاهان قَدَرقُدرت همین شیوه بوده است. خدا می فرماید: فرعون مردم خود را خوار و حقیر می کرد تا ناگزیر او را اطاعت کنند*!

شاه پرسید: چگونه مردم را از این بیشتر تحقیر کنیم؟

وزیر پاسخ داد: باید برنامه هایی اجرا کنیم که مردم شبانه روز به دنبال یک لقمۀ نان بدوند! تا دیگر فرصت مطالعه و تشکیل جلسات روشنفکرانه نداشته باشند!باید کاری کنیم که هر نفر چند جا کار کند،ولی باز نتواند شکم خود و خانواده اش را سیر کند!

شاه با تغیُّر گفت: پس هر غلطی می کنید، زودتر! مرخّص اید! 

اتّفاقاً چند روز بعد در یکی از شب های طولانی زمستان در شهر هرت،مردم هر چه انتظار کشیدند که پس از سحر و آمدن بامداد،خورشید طلوع کند،هیچ خبر و اثری از طلوع خورشید دیده نشد! شب همچنان سایۀ سنگین و سیاه خود را بر صحن و سرای شهر افکنده و گویی راهی و جایی برای خورشید نگذاشته بود.

منجّمان اعلام کردند که بر اثر خورشیدگرفتگی تمام روز هوا تاریک خواهد بود؛بنابراین مردم دست از کار کشیدند و به بسترها رفتند و خوابیدند!

خورشیدگرفتگی یک روز طول کشید.پس از 36 ساعت تاریکی،سرانجام خورشید در روز بعد طلوع کرد و مردم کار خود را شروع کردند.

با توطئۀ نیروهای ساواک عدّه ای سودجو در شهر هرت شایع کردند که مردم در این 36 ساعت یعنی سه شب پیاپی در خوابی چون خواب اصحاب کهف بوده اند،بنابراین در این فاصله قیمت اجناس سه برابر شده و پس از جانداختن این شایعه قیمت کالاهای خود را سه برابر به مردم عرضه کردند. ولی اکثریّت مردم صادق و سادۀ شهر کوشیدند زیر بار این شایعه نروند،لذا کالاهای خود را به همان قیمت پیشین عرضه کردند. دستگاه های نظارتی حکومت و عوامل مزدور اعلی حضرت هردمبیل هم انگار واقعاً در خواب اصحاب کهف مانده اند! زیرا هیچ اقدامی برای جلوگیری از تورُّم و افزایش قیمت ها نمی کردند!

 با گذشت زمان آن هایی که می کوشیدند قیمت های پیشین را ثابت نگه دارند،کم کم از تعدادشان کاسته می شد؛زیرا با اتمام کالاهای پیشین ناگزیر بودند کالایی تازه بخرند و فروشندگان نیز کم کم تسلیم قیمت های جدید می شدند!

بتدریج روز به روز از تعداد افراد درستکار و پاکدست کاسته می شد.افرادی که می کوشیدند گرانفروشی نکنند و تن به فرومایگی و پستی ندهند و خون مردم تنگدشت را شیشه نکنند، رو به نابودی می رفت.

...بدین گونه پاکدستان و درستکارانی که نمی خواستند با حرامخواری تن به پستی دهند، مقاومت و پایداریشان درهم شکسته شد و همۀ مردم ناگزیر استخوان های شان زیر بار تورُّم و تحمیل خُرد شد و همۀ مردم در منجلاب سفلگی و بی رحمی فرورفتند و مردمی خوارشده و ذلیل با دست های خود برای خویش و نسل های پسین جهنّمی سوزان ساختند!   

عوامل درباری هر روز از تعداد نانوایی ها و مراکز عرضۀ خوار و بار می کاستند و بر قیمت ها می افزودند تا صفوف مردم طولانی تر شود؛ در نتیجه مردم هر روزه بخش مهمّی از وقت خود را در صف های طولانی می گذراندند و اغلب بین مردم بر سر نوبت و تقلُّب در نوبت دهی جنگ و نزاع روی می داد و به جای این که با حکومت زورگو و خودکامه درگیر شوند،به جان همدیگر می افتادند!

کم کم آمار مرگ افزایش و شادی و شادمانی کاهش می یافت.جالب این که مردم به مرگ طبیعی می مردند.

در میان مردم بر سر مراوده با درباریان رقابت درمی گرفت و می کوشیدند با مزدوران درباری طرح دوستی بریزند.

 درباریان می کوشیدند هر روز، فقط خبرهای بد را منتشر و رویدادهای مثبت و امیدبخش را سانسور کنند.
 
هر روز از افراد پست و فرمایه می خواستند در رسانه های گفتاری و تصویری و نیز در مقابل جمع، خاطره هایی را تعریف کنند که به دوستان خود خیانت کرده اند، یا آنان را فریب داده اند و با تردستی توانسته اندکلاهی بر سرشان بگذارند.
 
هر کس می توانست آدم فروشی و از مخالفان هردمبیل جاسوسی کند، جایزه می گرفت. خلافکاران،اختلاسگران و دزدان بزرگ نه مورد تعقیب قرار می گرفتند و نه مجازات می شدند.
اما اگر کسی از اقشار فرودست آفتابه دزدی می کرد، به تحمُّل مجازات های سختی محکوم می شد.

در این شرایط همه به خبرچینی و جاسوسی برای دریافت جایزه عادت کرده بودند.
 
بدین ترتیب عوامل رژیم هردمبیل می کوشیدند با انتشار خبرهای فقط منفی و نومیدکننده، امید را از بین ببرند و گردی از غم و ماتم بر سیمای جامعه بنشانند.

از طرف دیگر به علّت بی کفایتی مسئولان بسیاری از حوادث قابل پیش بینی چون سیل،زمین لرزه و تصادفات مکرّر در جاده ها و سقوط هواپیماها نیز بر فضای نومیدی و هراس همگانی دامن می زد و روحیّه همگان را تخریب می کرد.

 با خبرچینی، جاسوسی و پنبۀ یکدیگرزدن، عزّت نفس شهروندان تخریب می شد و هر کس خود را انسانی پست می یافت.

با تعریف خیانت ها، اعتبار آن ها نزد همشهریان از بین می رفت.

این گونه کارهای خفّت بار برای پایان یافتن انگیزه زندگی، و مرگ های خاموش کافی بود و همۀ مردم زیر فشار نوعی شکنجۀ خاموش از عنصری به نام انسانیّت ، عقلانیّت و عزّت نفس فاصله می گرفتند و در منجلاب فساد و خیانت و بزهکاری دست و پا می زدند. مردم عملاً درگیر جنگی نرم علیه همدیگر شده بودند.همۀ اقوام،اقشار، پیروان مذاهب و ادیان مختلف می کوشیدند همدیگر را مسخره و تحقیر و متّهم کنند.  نُخبگان و بزرگان علمی٬ هنری٬ ادبی و دینی کشور خود را تحقیر و وسیله خنده و تفریح کرده و بیگانگان را تکریم می کردند. بتدریج به این باور رسیدند که خود هیچ هویّتی و شخصیّتی ندارند و باید مرید و مقلّد بیگانگان باشند

همه از زیر کار درمی رفتند و توطئه و کلاهبرداری علیه همدیگر را زرنگی تلقّی می کردند. راستگویان و افراد صادق را ساده لوح می پنداشتند و پارتی دارها و شارلاتان ها را موفّق و زرنگ می انگاشتند.

بدین ترتیب دستگاه خودکامگی هردمبیل هر روز با شگردی تازه می کوشید سُلطۀ جهنَّمی خود را بر این مردم غفلت زدۀ شهر هرت تداوم بخشد!

این شیوۀ حکومتی ادامه داشت تا این که.....

--------------------------------

*- فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطَاعُوهُ ۚ إِنَّهُمْ کَانُوا قَوْمًا فَاسِقِینَ (آیۀ54،سورۀ زُخرُف)

کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر

  https://t.me/amotahar

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ اسفند ۹۸ ، ۰۷:۱۴
سید علیرضا شفیعی مطهر

 

هر پگاه نو با یک نگاه نو

#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 1430

«حراست» و «سیاست»

در هر کشور ،عاملِ «تامین آمال» و «تضمین استقلال» ،

نیروهای «نظامی» و «انتظامی» هستند.

ولی این نیروها آن گاه می توانند نقشِ «برازندگی» و «بازدارندگی» داشته باشند،

که «پشتوانۀ توده» و «گُمانۀ ستوده» یاریگر آنان باشد.

وقتی یک «سالار نظامی» یا «سردار انتظامی»،

«صلاح احساسی» را در ورود به یک «جناح سیاسی» می پندارد، 

«عنقریب» در برابر جناح سیاسیِ «رقیب» قرار می گیرد.

در این صورت «وِجهۀ زیبای قداست» را فدای «جبهۀ فریبای سیاست» می کند!

نیروهای مسلّح آن گاه می توانند «پایگاه مردمی» و «جایگاه تهاجمی» داشته باشند،

که «حراست را به سرداران» و «سیاست را به سیاستمداران» بسپارند.

#شفیعی_مطهر

------------------------------------- 

گُمانه:گمان ، حدس، چاه با نقبی که مُقنّی پیش از کندن قنات در محلی که گمان آب می رود حفر می کند

جناح:بال، هر یک از دو طرف

وِجهه: طرف ، جانب، اعتبار، آبرو

کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر

  https://t.me/amotahar

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ اسفند ۹۸ ، ۰۴:۲۷
سید علیرضا شفیعی مطهر

اعتماد،عظیم ترین سرمایه اجتماعی 

#شفیعی_مطهر

اعتماد ،ستونی سُتوار و پایه ای پایدار است برای بنای جامعه ای ماندگار.

اعتماد، رشتۀ تسبیحی است که همۀ دانه های فرد فرد اجتماع را انسجام و بنیان های ملّت را استحکام می بخشد.

اعتماد ،زورقی زندگی آفرین و قایقی وزین بر روی دستان امواج مردمی است که در صورت غرق شدن نه از تاک نشان می ماند، نه از تاک نشان.

اعتماد برای اداره یک جامعه چونان پایه ای پولادین و سرمایه ای نمادین است که چنان چه این پایه پایدار نباشد،همۀ ارکان اجتماع فرومی پاشد.

 اعتماد در لغت یعنی تکیه کردن بر ، واگذاشتن کار به کسی، سپردن چیزی را به کسی ، وثوق و اطمینان (فرهنگ فارسی معین)

یک حکیم ژاپنی می گوید : اگر مرا بین سه چیز :

۱-قوت و غذای مردم

۲-امنیت مردم

۳-اعتماد مردم

مخیّر کنند که یکی را برگزینم و دو تا را رد کنم، با آن که غذا و امنیت مردم بسیار مهم و حیاتی است ، اما من بی تردید "اعتماد مردم"را برمی گزینم .

زیرا با داشتن اعتماد مردم آن دو مورد و همۀ چیزهای دیگر به دست می آید.

اعتماد مردم، کیمیای کمیابی است که قطره قطره به دست می آید . مبادا که با سهل انگاری سیلاب وار آن را هدر دهیم !!

 یکی از مهم‌ترین آسیب های اجتماعی کشور تضعیف هنجارهای اخلاقی و اعتماد اجتماعی است. رواج و رسمیّت یافتن دروغ در مناسبات فردی و اجتماعی، افزایش و گسترش سوگند در گفتمان‌ها، سوءظن، فردگرایی، تظاهر و ریا، رابطه‌گرایی، قانون‌گریزی، عوام زدگی و عوام فریبی، تملّق و گزافه‌گویی نشانه‌هایی از بحران اخلاقی و نبود اعتماد در جامعه است.

مهم‌ترین دغدغۀ رفتارشناسان و آسیب‌شناس‌های اجتماعی افزایش شاخص‌های آسیب‌های اجتماعی در جامعه است ؛ تا آنجا که اختلالات روانی و افسردگی در جامعه ما دومین رتبۀ بیماری‌ها را از نظر تحمیل هزینه‌های بهداشتی، روانی و اجتماعی و اقتصادی دارد.

همچنین پرخاشگری و خشونت رو به افزایش است تا آنجا که بیش از 60 درصد از جرایم به علّت خشونت روی می‌دهد.

در یک پژوهش میدانی بیش از 75 درصد از مردم پول و پارتی را برای احقاق حقِّ خودشان ضروری دانسته و تنها 25 درصد از آن ها به اجرای مساوی قانون اعتقاد داشتند.

از این نظر می‌توان چنین برداشت کرد که شاخص‌هایی چون امید به آینده، قابل اعتماد بودن یا منصف بودن افراد و تکیه برانصاف اجتماعی در وضع مطلوبی قرار ندارد.

همچنان که می‌دانیم ارتباطات عنصر حیاتی در جامعه و مایه دوام و قوام آن است و در ارتباط ناب لزوم اعتماد متقابل ملاحظه شده و اعتماد متقابل نیز به نوبه خود رابطه نزدیک با صمیمیّت دارد.

برای ایجاد اعتماد، شخص باید هم به دیگری اعتماد کند و هم خودش دست کم در محدوده رابطۀ مورد نظر قابل اعتماد باشد.

در یک جامعه، اعتماد اجتماعی مثل شیرازه‌ای است که آحاد آن را به هم پیوند داده و از پراکندگی آن ها جلوگیری می‌کند.

بی‌اعتمادی افراد به یکدیگر و بی‌اعتمادی به ساختار سیاسی و اجرایی جامعه باعث بروز سوءاستفاده‌های مختلف، رشوه، اختلاس و پدیدۀ زیرآب‌زنی می‌شود.

در بررسی انحرافات و مسائل اجتماعی ریشۀ بسیاری از آسیب‌ها را در بی‌اعتمادی افراد به یکدیگر می‌توان جست‌وجو کرد.

وقتی در یک جامعه منابع به صورت ناعادلانه در بین گروه‌های مردم توزیع شود و این نابرابری در طول زمان استمرار پیدا کند، شکاف بین دو طبقۀ غنی و فقیر هر روز بیش‌تر می‌شود و طبیعی است که در این شرایط ،قوانین و ساختار سیاسی جامعه زیر سوال رفته و نوعی بی‌اعتمادی اجتماعی را در افراد تقویت می‌کند.

بی اعتمادی مردم به ساختارهای اجرایی منجر به تضعیف تعهّد اجتماعی و کمرنگ شدن هویّت ملی شده و گذشته از آن بی‌اعتمادی به تدریج به سطح روابط میان فردی کشیده می‌شود و حاصل آن انزوای اجتماعی است.

بنابراین می‌توان گفت وقتی سرمایه‌های اجتماعی فراموش می‌شود، فقر و بیکاری، تورُّم و اعتیاد و خودکشی، طلاق و جرایم اخلاقی نیز روندی رو به گسترش می‌یابد.(گروه جامعه سایت تبیان زنجان)

 مردم چگونه می توانند در اموری که در دست عده ای به انحصار در آمده، فعّالانه مشارکت نمایند؟ .فرآیند مشارکت از جنس اطّلاع رسانی نیست که بتوان در مدّت کوتاهی و به وسیلۀ یک شیوه نامه مدوَّن آن را از عرصۀ آرمان به میدان عمل آورد و اجرا نمود. مشارکت همۀ احاد مردم در همۀ امور جامعه خود قبل از هر چیز یک فرهنگ است و هر پدیدۀ مترقّی تا زمانی که به شکل یک فرهنگ در نیامده و لباس فرهنگ نپوشیده، ماندگار و جاودان نخواهد شد. همان گونه که ابل وایزمن می گوید :

«انقلاب ها هرچند اصیل باشند، تا به فرهنگ تبدیل نشوند، ماندگار نخواهند شد». 

مهم ترین عنصر محوری در مشارکت گریزی یا مشارکت پذیری در امور حکومت، اعتماد است.اعتماد متقابل حکومت و مردم را می توان محور و مدار مشارکت مردم دانست. مردم ما از نظر فرهنگی و تاریخی دچار یک مشکل هستند و آن عدم تجربه نظام های مردم سالار است. در فرهنگ رایج ما شهریار، قیّم جامعه محسوب شده و هم اوست که می تواند در تمام حوزه های زندگی مردم دخل و تصرّف نموده و صاحب نظر باشد و این که او از نظر ایده و تفکُّر تودۀ مردم استفاده نماید و اجازۀ مشارکت به آن ها بدهد، حالت مضحکی به خود می گیرد و این امر ناشی از سلطۀ تاریخی حکومت های خود کامه و شاهنشاهی در طول تاریخ است و حال که مردم در طول چهار دهه جسته و گریخته توانسته اند مردم سالاری را تجربه کنند، حافظۀ تاریخی آن ها اجازه اعتماد به خود و صاحبان حکومتشان را نداده و حتی این عدم اعتماد در بسیاری از دولتمردان ما هم تسرّی پیدا کرده و موجب شده است تا به واسطۀ همین عدم اعتماد، فرهنگ مشارکت در مردم ما هنوز درونی نشده و هنوز در سطح جامعۀ ما نگاه بدبینانه ای به این فرآیند و جود داشته باشد. وقتی که فرار از مالیات و قانون شکنی و .... در جامعۀ ما برخلاف جوامعی مثل سوئد و ....  دیده می شود، بیانگر این نکته است که در جوامع ما بر خلاف جوامع دموکراتیک اعتماد نسبت به حاکمیت پایین است و مردم شک دارند که این قوانین و هنجارهای شهروندی در جهت منافع آن ها باشد. همچنین وقتی هیچ ابزاری برای نقد سازنده و آرام برخی ازقدرتمندان در دست نیست و دسترسی مستقیم به مسئولان در جامعه ما به راحتی میسّر نیست، حاکی از عدم اعتماد مسئولان نسبت به توانمندی فکری و شعور اجتماعی عامه مردم است. در حالی که با توجّه به مطالب مذکور نمی توان گفت که این مفهوم عاریتی از فرهنگ غرب و یا شرق است، بلکه در بطن اسلام و فرهنگ اسلامی ماست و به صورت  قانون اساسی در آمده است. پس باید عینک بدبینی و بی اعتمادی را نسبت به این پدیده به کناری گذاشت و با زدودن غبار تاریخی از فرهنگ اصیل اسلامی و توجه به قانون اساسی ،در نهادینه کردن مشارکت مردم و تعمیق احساس اعتماد متقابل بین مردم و دولتمردان در تمام عرصه های زندگی به سوی آینده ای روشن گام برداریم و با وارد شدن در خم کوچه اول(اعتمادسازی و تحکیم مشارکت همگانی) به یاد داشته باشیم که:

گوسفند از برای چوپان نیست

بلکه چوپان برای خدمت اوست

کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر

  https://t.me/amotahar

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ اسفند ۹۸ ، ۰۵:۱۰
سید علیرضا شفیعی مطهر

 

هر پگاه نو با یک نگاه نو

#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد1429

«اوج دانایی» و «موج توانایی»

کسانی را می توان ایستاده بر «اوج دانایی» و نشسته بر «موج توانایی» دانست،

که نخست به «نادانی ها» و «ناتوانی ها»ی خویش پی برده باشند.

آنان که می پندارند بر «چکاد دانش» و «مهاد بینش» نشسته اند،

در حقیقت جز به «غایت نادانی» و «نهایت ناتوانی» نرسیده اند. 

دانش اگر نتواند «بال فکر را به پرواز» درآوَرَد و «سگال بکر را به اهتزار»،

برای صاحب خود نه «بال پرواز»،که «وبال تاخت و تاز» است.

بیاییم از دانش، «نردبان تفکُّر» و «پلّکان تدبُّر» بسازیم،

نه «کان تحجُّر» و «دُکان تکبُّر».

نگذاریم وابستگی به «مقام» و «فرنام»،

ما را در «حُقّۀ حقارت» و «حلقۀ اسارت»اسیر کند.

#شفیعی_مطهر

----------------------------

چکاد: قُلّه کوه

مهاد: بستر،گهواره

سگال: فکر،اندیشه

فرنام: بهترین نام ، بالاترین نام.ریاست

حُقّه: حیله گر، زرنگ

کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر

  https://t.me/amotahar

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ اسفند ۹۸ ، ۰۶:۰۲
سید علیرضا شفیعی مطهر

 

 

هر پگاه نو با یک نگاه نو

#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 1428

«شِگردِ سیاسی» یا «نبردِ حماسی»؟!

«بهترین شِگرد» برای «برترین هماورد»

  در عرصۀ «گاوبازی» و «ناوتازی»،

نه «رویارویی احمقانه»،که «راه جویی زیرکانه» ،

در برابر «گاو خشمگین» و «ناو سنگین» است.

«خودارزی» و «خردورزی» ایجاب می کند،

که «انسان فرزانه» در برابر یورش «گاو دیوانه»،

با «دادن جاخالی» و «برخوردی انفعالی»،

در درگیری با این «مُهاجِم»،«جان سالِم» به دربرَد.

در هر «نبرد خردمندانه» با هر «هماوردِ دیوانه»،

یافتن «راهِ سلامت» است،نه «چاهِ ندامت».

در زندگی نیز هر گاه «گاوی مست» در «کوچه ای بن بست» به سویتان یورش آورد،

بهترین واکنش «گریز عاقلانه» است،نه «ستیز جاهلانه».

در رویارویی با «گاوهای جهانی» و «ناوهای شیطانی»،

بهترین واکنش «شِگرد سیاسی» است،نه «نبردِ حماسی»!

#شفیعی_مطهر

-------------------------------------  

شِگرد:روش،طریقه،فن و طرز عمل

ناو: کشتی،کشتی جنگی/خرام و رفتار از روی ناز

کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر

 https://t.me/amotahar

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ اسفند ۹۸ ، ۰۱:۰۶
سید علیرضا شفیعی مطهر

#سیاهنمایی/ 23

هر کسی کار خودش را انجام می دهد!

گفت: سرانجام من هم ناگزیر برای پیشگیری از ابتلا به کرونا،ماسک خریدم.

گفتم: فیلتر هم دارد؟

گفت: بله،هم فیلتر دارد و هم فیلترشکن!!

گفتم: ای بابا! مگر ماسک صورت، سایت اینرنتی فیلترشده است که با فیلترشکن باز شود؟

گفت: من این چیزها سرم نمی شود.فقط می دانم در ایران هر چیز فیلتر باشد،فیلترشکن هم لازم دارد.

گفتم: چطور فهمیدی ماسک تو فیلترشکن هم دارد؟!!

گفت: وقتی فروشنده برایم توضیح داد که ماسک من فیلتر دارد،فوراً گفتم پس فیلترشکن آن را هم برایم بیاور!

گفتم: خب! به تو نخندید؟

گفت: چرا،اول با تعجُّب کمی خندید! ولی فوراً رفت پشت قفسه ها و پس از مدّتی با ورق کاغذی کوچک برگشت و کاغذ را به من داد و گفت: 

بگیر،این هم فیلترشکن! فقط وقتی رفتی خانه آن را بخوان!

وقتی رفتم خانه باز کردم و دیدم نوشته: 

بندۀ خدا! تو فکر کردی این فیلتر می تواند جلوی ویروس به این ریزی را بگیرد؟!این فیلتر ،خودش فیلترشکن هم هست!

آن وقت من یاد سایت ها و شبکه های فیلترشده افتادم،که مسئولان با صرف میلیاردها از جیب ما مردم آن ها را فیلتر می کنند.سپس ما مردم باز از جیب خود با صرف میلیاردها از باندهای تولیدکننده فیلترشکن،فیلترشکن می خریم!

گفتم:این کار، عاقلانه است که مردم هم هزینۀ، فیلترکردن را بدهند و هم فیلترشکن را؟!

گفت: لابد هر کسی کار خودش را می کند! کارهای دیگران ربطی به او ندارد!

می گویند سه گروه کارگر بودند. گروه اول کانال می کندند.گروه دوم لولۀ آب در آن می خوابانیدند و گروه سوم کانال  ها را پُرمی کردند. یک روز گروه دوم به علّتی نیامدند. گروه اول کانال ها را می کندند و گروه سوم پُر می کردند! به آنان گفتند: 

چرا این کار بیهوده را انجام می دهید؟

پاسخ دادند: هر گروهی کار خود را انجام می دهد. کارهای دیگران ربطی به ما ندارد!!

گفتم: باز هم #سیاهنمایی کردی؟!

#شفیعی_مطهر

کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر

  https://t.me/amotahar

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ اسفند ۹۸ ، ۰۵:۳۰
سید علیرضا شفیعی مطهر

 

هر پگاه نو با یک نگاه نو

#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 1427)  

«ابراز دانایی» ،«آغاز ایستایی» است!

در درون هر انسان «کوزه ای خالی» و «موزه ای خیالی» است.

انسان می کوشد «از گهواره تا گور» به وسیلۀ «شرارۀ شعور»،

 با هر «آموزۀ نوین» این «کوزۀ نمادین» را پُر کند.

دانا کسی است که کوزه اش «ظرفی آژمان» با «ظرفیّتی بی کران» باشد. 

هر گاه این کوزه گر چه با «دُر»،«پُر» شود،

و انسان خود را از «درس آموختن» و «تجربه اندوختن» بی نیاز بیابد،

ناگزیر از «پویِش» و «جویِش» بازمی مانَد.

چنین کسی ناگزیر با «تعصُّبی جاهلانه» و «تصلُّبی ابلهانه»،

از «نظرهای دیرین» و «باورهای پیشین» دفاع می کند.

«آب با رکود،فاسد» می شود و «خیزاب با جمود،کاسد» .

هر «گاه» هر انسانِ «آگاه»،

«کار» و «افکار» خویش را 

غیر قابل «تغییر» و «تاثیر» بیابَد،

چنین کسی قطعاً از «جام تفکُّر،سیر» و در «دام تحجُّر،اسیر» شده است.

بنابراین «ابراز دانایی» ،«آغاز ایستایی» است.

این احساس یعنی خود را «به خاک سپُردن» پیش از «مُردن» است!

#شفیعی_مطهر

-------------------------------------- 

شراره: جرقّه

آژمان: بی زمان 

تصلُّب: سخت شدن

جمود: جامدشدن،یخ زدن

کاسد:ناروا، بی رونق

کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر

  https://t.me/amotahar

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ اسفند ۹۸ ، ۰۶:۳۷
سید علیرضا شفیعی مطهر

راه پولدارشدن در شهر هرت 

قصه های شهر هرت/قصۀ هفتاد و هشتم

#شفیعی_مطهر

مرادبیک یکی از دانش آموزان تنبل و شرور و بداخلاق کلاس من بود. منِ معلّم با وجود تنگدستی و حقوق کم خیلی تلاش می کردم شاگردانم درسخوان،باسواد و ماهر تربیت شوند و بتوانند به درد جامعۀ فردا بخورند.

ولی مراد بیک با وجود این که از خانواده ای فقیر و تنگدست بود،اصلاً اهل درس خواندن و تلاش و کوشش نبود. همیشه با شیطنت و بازیگوشی، زمان را می گذرانید و نظم کلاس را برهم می زد.

بارها ناظم مدرسه می خواست او را به خاطر بداخلاقی از مدرسه بیرون کند،ولی من هر بار کوشیدم با وساطت ،نگذارم او از ادامه تحصیل بازمانَد. 

روزی مسئلۀ «علم بهتر است یا ثروت؟» را به عنوان موضوع انشاء تعیین کردم و خودم شرح مفصّلی از مزایای علم و دانش و تحقیق ارائه کردم و از بچه ها خواستم با قلم خود در نکوهش مالدوستی و ارزش علم و دانش انشایی بنویسند.

همه دانش آموزان کوشیدند با قلمفرسایی سخنان مرا در ترجیح علم بر ثروت بیان کنند. تنها کسی که نوشته بود ثروت بهتر از علم است،مرادبیک بود!

آن سال به پایان رسید و مرادبیک مردود و ناگزیر از ترک تحصیل شد. من از سرنوشت و سرانجام بیعاری و بیکاری او نگران بودم. 

سال ها گذشت. روزی در خیابانی داشتم پیاده به سوی مدرسه می رفتم. دیر شده بود،بنابراین تقریباً می دویدم. ناگهان یک خودروی پورشۀ نو جلوی پایم ترمز کرد. راننده با عینک دودی و تیپ کلاس بالا گفت:

بفرما! آقا معلم! سوار بشید برسونمتون!

من مردّد و هاج و واج مانده بودم که ایشان کیست. وقتی شگفتی مرا دید، عینک دودی را برداشت و گفت: 

آقا معلّم! حالا دیگه شاگرد دیروزیتون رو نمی شناسید؟ من مرادبیک هستم!

من با حیرت درِ خودرو را باز کردم و سوار شدم. خودش وقتی حیرت مرا دید ،باب صحبت را بازکرد و شرح زندگی خودش از ترک تحصیل تا پولدارشدن را برایم تعریف کرد. 

او گفت : آقا معلّم! دیدید توی این شهر هرت پول و ثروت بهتر از علم و دانشه؟ اگر من پدرخودمو درمی آوردم و شبانه روز درس می خوندم یه آقا معلّم مثل شما می شدم. حالا من به صد میلیارد میگم پول خُرد!

او ادمه داد: من در یک خانۀ هفتاد متری با پدر و مادرم زندگی می کردم و بیشتر روزها تا لنگۀ ظهر می خوابیدم. شغلی نداشتم و  کاری هم بلد نبودم.
بعدازظهرها توی خیابونا ول می گشتم و پیاده می رفتم و چند نخ سیگار می کشیدم و از پشت ویترین مغازه ها به کفش و لباس ها نگاه می کردم ولی توان خریدنش رو نداشتم.
دچار افسردگی شده بودم . از بی پولی و بی کاری برای فرار از شرایط موجود قرص می خوردم!
تا این که یک روز یاد یه جمله ای افتادم که شما سرِ کلاس ما هی تکرار می کردین.

گفتم: کدوم جمله؟

گفت: یادتونه؟ هر وقت ما خیلی اظهار نومیدی می کردیم،شما می گفتین:
«تغییر از درون خودتون آغاز میشه . اون بیرون منتظر معجزه ای نباشید. اون معجزه خودتون هستین!»

من گفتم : آفرین پسرم! پس نکتۀ اصلی پیام منو درک کردی؟! فهمیدی که باید دستتو به زانوی خودت بگیری و تلاش کنی!

گفت: آقا معلّم! کدوم پیام؟ کدوم تلاش و کوشش؟! اگر من می خواستم مثل شما با تلاش و کوشش درس خوندن ترقّی کنم که مثل شما می شدم!

گفتم: پس از این جمله چه نتیجه ای گرفتی؟

گفت: هیچّی! در من جرقّه ای بوجود اومد,درونم تکون خورد, گفتم دیگه بسه, چرا من ثروتمند نباشم؟باید یه کاری بکنم, نباید بنشینم, خلاصه باید از یه جایی شروع کنم, اما نه سرمایه ای داشتم, نه پس اندازی, و نه حرفه ای بلد بودم. 

یه روز که داشتم مثل هر روز توی خیابونا ول می گشتم،یکی از همشاگردی های قدیمی رو دیدم که او مثل من  مردود شده و ترک تحصیل کرده بود. کمی با هم حال و احوال کردیم و ازش پرسیدم: 

تو هم مثل من بیکاری؟

گفت: نه،اتّفاقاً کار نون و آبداری پیدا کردم!

گفتم: میتونی واسۀ منم یه کاری بکنی؟

گفت: چرا که نه؟

گفتم: کارش سخته؟ روزی چند ساعت کار می کنی؟

خندید و گفت: مرادجون! کار من و صدها نفر مثل من اینه که هر وقت اعلی حضرت هر جا میخوان تشریف ببرن،ما دنبال ماشینش بدویم و واسش شعار بدیم!

گفتم: همین؟

گفت: بله، فقط همین! البته هر روز با دربار در ارتباط هستیم .هر وقت هر امری داشته باشن، باید دست به سینه و جان بر کف همۀ اوامر ملوکانه را با دیدۀ منّت اجرا کنیم.

گفتم: حقوقش چقدره؟

باز خندید و گفت: مثلاً چقدر باشه خوبه؟

گفتم: لااقل به اندازۀ حقوق آقا معلّممون باشه!

گفت: پسرجون! جون به جونت کنن،گدایی! با یه لقمه نون خالی خوردن عادت کردی!حقوق معلّمی هم شد حقوق؟

گفتم: پس چی؟

گفت: حقوق ماهانه ما به اندازۀ حقوق یه سال آقا معلّمه! تازه هر وقت اعلی حضرت در مراسمی سخنرانی داشته باشه ،ما اگر خیلی شورانگیز شعار بدیم،هدایا و اضافه حقوق هم داریم.

گفتم: مثل چی؟

گفت: مثلاً حوالۀ خودرو،سهام کارخانجات، خانه های لوکس و...

خلاصه فردای اون روز منو با خودش برد دربار اعلی حضرت و خیلی راحت استخدام شدم و الان چند ساله دارم با رفاه زندگی می کنم. چند ماهه این پورشه نو رو خریدم.یه خونه هم بالای شهر دارم و سهام چند تا از کارخونه های بزرگ رو هم دارم که ماهانه سودش رو به حسابم واریز می کنن!

همین طور داشت یک ریز از وضع زندگی اشرافی خودش واسم تعریف می کرد،که ماشین رسید جلوی مدرسه.گفتم :

پسرم! همین جا نگهدار!

در حالی که پیاده می شدم،با طعنه ازم پرسید:

آقا معلّم! راستی علم بهتر است یا ثروت؟!

گفتم : تا ما مردم توسعه نیافته باشیم، شهر،میدان جَوَلان هردمبیل ها و اعوان و انصار اونه! مگر این که...

گفت: مگر این که چی؟! 

گفتم: عمری است دارم در کلاس ها همین سوالو پاسخ میدم.اگر تو یاد گرفته بودی،امروز اینجا نبودی!

خداحافظی کردم و درِ ماشین رو بستم و روانه کلاس شدم!

کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر

  https://t.me/amotahar

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ اسفند ۹۸ ، ۱۸:۴۱
سید علیرضا شفیعی مطهر

هر پگاه نو با یک نگاه نو

#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(فرگرد 1426)  

 «سعۀ ساختار» و «توسعۀ پایدار»

 

چه بسیار «ملّت های جهان» با «علّت های شایگان»، 

به «امیدِ آزادیِ بی تشویش» و با «نویدِ آبادیِ بیش»،

با «التهابی نمادین» به «انقلابی خونین»دست یازیدند.

امّا سرانجام مردم به علّتِ «کافتگی» و «توسعه نیافتگی»، 

برای کسب یک «رطلِ نواله» سر از «سطلِ زباله» درآوردند!  

تا مردم به «سعۀ ساختار» و «توسعۀ پایدار»دست نیابند،

هر «خیزشِ انقلابی» با هر «انگیزشِ استصوابی»،

ناگزیر با «شکستی سنگین» و «بن بستی بنیادین»روبه رو می شود.

#شفیعی_مطهر

-------------------------------------  

سعه: گنجایش،ظرفیت،توانایی،توانگری،گسترش 

دست یازیدن (یازیدن):  دست دراز کردن ، دست درازی کردن ،اقدام کردن

کافتگی: دریدگی ، شکافتگی، تفحص شده

رطل: واحدی برای وزن

نواله :گلولة خمیر، مقداری از خوراک،لقمه

 استصواب : صوابدید، مصلحت خواهی کردن

 

کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر

  https://t.me/amotahar

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ اسفند ۹۸ ، ۰۵:۰۴
سید علیرضا شفیعی مطهر