وب‌نگاشته‌های شفیعی‌مطهر

بخشی از آثار،مقالات،سروده‌ها و تالیفات شفیعی‌مطهر

وب‌نگاشته‌های شفیعی‌مطهر

بخشی از آثار،مقالات،سروده‌ها و تالیفات شفیعی‌مطهر

انتشار مقالات،سروده‌ها و معرفی آثار و تالیفات سیدعلیرضاشفیعی‌مطهر

بایگانی

۴۷ مطلب در مهر ۱۳۹۵ ثبت شده است

 عادی تلقی کردن بیداد!

خطری فراتر از فساد!!

 #شفیعی_مطهر

ای کاش آن گاه که بنیان های کاخ عظیم اعتماد عمومی فرومی ریخت، صدایی وحشتناک چون فروریختن بنای آسمان خراشی فلک فرسا برمی انگیخت،تا همه مغزهای جاهل و وجدان های غافل بیدار و هشیار می شدند و عمق حادثه و ژرفای فاجعه را درک می کردند!

ای کاش آن گاه که سونامی چالش های فرهنگی و آسیب های اجتماعی بنیان ها و ستون های هستی جامعه را درهم می کوبد،صدایی دهشتناک چون صدای انفجار بمبی اتمی داشت تا گوش های سنگین و دل های آهنین متولیان فرهنگی و اجتماعی متوحشانه از جای برمی جَستند و چاره ای می جُستند!

متاسفانه بنای برج های عظیم اعتماد عمومی بسرعت در حال لرزش و ریزش است و چون روند فروپاشی آن نه صدایی چون صدای انفجار دارد و نه شعله ای چون حریق بازار؛بنابراین طنین رعدآسای آن نه گوشی را می خراشد و نه چشمی را می آزارد!

وقتی شهروندان عادی کشور خبر اختلاس های چندصد میلیارد دلاری را می خوانند و می شنوند و می بینند با این فسادهای عظیم و بنیان برافکن نه زلزله ای زمین را می لرزاند و نه برخورد با عاملان آن مفسدانی را می ترساند،بنابراین همه می آموزند که سیمای مفاسد اندک تر را نادیده  و عربده مستانه مفسدان کوچک تر را نشنیده گیرند! 

با پیدایش رایانه و شبکه جهانی اینترنت انقلابی عظیم در همه عرصه های فرهنگی،اجتماعی ،اقتصادی و سیاسی به وجود آمد. این انقلاب در کشورهای پیشرفته به تشکیل دولت های الکترونیک انجامید و انجام بسیاری از فعالیت های اجتماعی و اقتصادی مردم را عهده دار شد .اکنون روند رو به رشد نظام الکترونیکی به سویی می رود که مردم از این پس جز برای تفریح و گردش از خانه به سوی خیابان ها و معابر هچوم نیاورند.

اما در جامعه ما مظاهر مدرنیسم چون تلفن ،اینترنت و رایانه نیز بسرعت به صورت ابزاری در خدمت کلاهبرداران و عوامفریبان درآمده است!

من فقط یک کلاهبرداری معمولی و کوچک را که خود شاهد بوده ام به عنوان یک کِیس مطرح می کنم.

«تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل!»

حدود هفت هشت ماه قبل از سوی شرکتی به نام «آرمان سلامت» به صورت تلفنی و اینترنتی کارت هایی به مشتریان فروخته می شد که در ازای آن شرکت متعهد می شد هر زمان که مشتری اراده کند، در شمال ویلایی مجهز با امکانات کافی  و همراه با پذیرایی سه روز در اختیار خود و دو همراه او بگذارند. من در برابر تبلیغات گوشنواز آنان مقاومت کردم، ولی مامور تبلیاتچی آن شرکت توانست دو عدد از این کارت ها را به افراد خانواده ما بفروشد. 

حدود یک ماه قبل برای استفاده از مزایای این سفر در مدت بیش از ده روز به همه تلفن های این شرکت زنگ زدم،اما هیچ کدام جواب ندادند.ناگزیر شماره موبایلی در یکی از سایت هایشان یافتم و زنگ زدم.گوینده پس از چند بار وعده های دروغ سرانجام گفت:باید حضوری به دفتر ما مراجعه کنید. 

روز بعد پس از مراجعه به دفترشان، پس از دریافت مبالغی دیگر نامه ای به عنوان «هتل هراز ساحلی» واقع در سرخ رود حوالی محمودآباد برای سه دادند.

وقتی پنجشنبه من و پنج نفر از افراد خانواده به هتل مزبور مراجعه کردیم،شخصی که خود را «شهاب رفیعی» معرفی می کرد،اظهار داشت : 

این نامه هیچ اعتباری ندارد. اگر اتاق می خواهید، باید پول آن را بدهید! 

این شخص البته می کوشید تا هویت خود را آشکار نکند،اما من پس از اصرار زیاد توانستم نام اورا کشف کنم!

چون شب و دیرهنگام بود،ناگزیر پذیرفتیم اتاقی دو تخته بسیار نامناسب و بدون امکانات در یک محیط کثیف و حیاطی پر از موش های صحرایی در اختیار ما بگذارد. جالب تر این که علی رغم سختگیری های مرسوم اداره اماکن مبنی بر تشخیص هویت مهمانان ،این به اصطلاح هتل! هیچ گونه تشریفات پذیرش و تشخیص هویت و بررسی شناسنامه هم نداشت. گویی ایشان خود را از هفت دولت آزاد می دانست!

وقتی ما می خواستیم مختصر اعتراضی بکنیم، با صدای بلندی رجز می خواند که :

هر کاری می خواهید بکنید! به هر کس و هر کجا می خواهید شکایت کنید! به پلیس 110 زنگ بزنید! هیچ کاری نمی توانید بکنید!

و ما چون چند تجربه شکایت بی ثمر به مراجع مختلف داشتم ،چاره ای جز تحمل این وضع ناگوار نداشتیم.

باز جالب تر این که این شخص علاوه بر دریافت مبلغ کرایه اتاق، نامه شرکت را هم می خواست .ما ناگزیر هم پول کرایه اتاق را دادیم و هم عین نامه را.فقط من کوشیدم در ذیل آن نامه از ایشان رسید بگیرم و با موبایلم عکسی از نامه تهیه کنم.

حال چیزی که برای من مهم است،نه مبالغی است که از ما گرفته و خورده اند،مهم روحیه عوامفریبی و تجاوزگری است که هر کس در هر پایه ای از قدرت گویی یقین دارد که بازخواستی وجود ندارد.

ما آن شب را با سختی گذراندیم و صبح روز بعد با ناراحتی و تجربه ای تلخ از سفر تفریحی(!!) شمال به تهران برگشتیم.

من به دو علت این رویداد به ظاهر کم اهمیت را خدمت شما عزیزان گزارش می کنم:

1- از مسئولان اداره اماکن و گردشگری استان مازندران بپرسم آیا در جریان وضعیت این به اصطلاح هتل ساحلی نیستند؟ آیا نباید در بازدیدهای دوره ای وضع اقامتگاه ها را بررسی کنند و مدیران مجتمع ها را وادار به ساماندهی مجموعه تحت مدیریت خود کنند؟

2 - من بنا به تجربه شخصی، امیدی به پیگیری و احقاق حقوق افرادی چون خود که فریب این شرکت ها را خورده ایم، ندارم.چون حوصله تحمل پیچ و خم های اداری و حقوقی را ندارم .فقط توصیه من هشدار به دیگر افرادی است که به وعده های تلفنی و اینترنتی افراد سودجو اعتماد نکنند. 

 

گاه گویه های مطهر   telegram.me/amotahar

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ مهر ۹۵ ، ۱۰:۵۹
سید علیرضا شفیعی مطهر

  #دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(418)  

 

« خاکِستر نژندی » تا « بِستر توانمندی » 

 Картинки по запросу

 

من در سرزمین مالزی برج های دوقلو را « نماد عمران » 

و « نمود رشد شتابان » دیدم 

که در ظرف ۲۲ سال با « کنگاش مدیران پیشاهنگ » 

و « تلاش مردم با فرهنگ »

از « خاکِستر نژندی »بر « بِستر توانمندی » بالیدند.

  اکنون نه تنها این « بنیاد بلند »، 

که « اقتصاد شکوهمند » آن کشور 

از « دل خاک »،« سر بر افلاک » برآورده اند. 

« مدیران شایسته » و « مردم بایسته »

در این مدت « کشور را آباد » و « مردم را آزاد »کرده اند. 

 

#شفیعی_مطهر

---------------------------

کنگاش : شور،مشورت

نژند : اندوهگین افسرده  پزمرده  سرگشته خشمگین

 

گاه گویه های مطهر   telegram.me/amotahar

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ مهر ۹۵ ، ۰۵:۴۹
سید علیرضا شفیعی مطهر

   #دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(417)   


« اندیشه بر دار » و « تیشه بر دیوار » !

Картинки по запросу

من امروزه دیوار بزرگ « چین » را 

بر پیرامون بخشی از آن « سرزمین » دیدم. 

اما مدیران امروز چین « تیشه را بر دیوار » زدند و « اندیشه را به دار »!

آنان، « آزاداندیشان را سرکوب » 

و « دگراندیشان را مرعوب » کردند، 

اما به دور از « سیاست انقیاد » ،در « عرصه اقتصاد » 

توانستند برای یک و نیم میلیارد « دهان های باز »، 

« لقمه های کارساز » فراهم آورند. 

توسعه منشوری است با « ابعادی مُتعدِّد » و « بُنیادی متنوِّع ».

جهان چون خطّ و خال و چشم و ابروست

که هر چیزی به جای خویش نیکوست

همان گونه که « گام های هر وجود » 

و « اندام های هر موجود » باید هماهنگ رشد کنند،

توسعه نیز باید با « همه ظرفیّت و استعداد » در « همه ابعاد» ببالد .

 چین در « عرصه اقتصاد بالید »؛

اما در « صحنه داد » از « بیداد نالید »!

 

#شفیعی_مطهر

 

گاه گویه های مطهر   telegram.me/amotahar

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ مهر ۹۵ ، ۰۴:۰۷
سید علیرضا شفیعی مطهر

آیا هنوز در به همان پاشنه نمی چرخد؟!! 

 

#شفیعی_مطهر

   حاج زین العابدین مراغه ای (مراغه 1255 ق- استانبول 1328 ق) از معاصران دورﮤ ناصرالدین شاه قاجار بود. وی در جوانی به مسکو رفت و تابعیت کشور روسیه را پذیرفت و در آنجا به شغل تجارت مشغول شد. ولی سرانجام به خاطر عشق به میهن از تابعیت روسیه خارج گردیده و تبعیت ایران را پذیرفت و سپس به استانبول رفته تا پایان عمر در همان جا ماند. 

 وی نویسندﮤ کتاب مشهور« سیاحت نامـﮥ ابراهیم بیگ» است. این کتاب که دربارﮤ اوضاع اجتماعی ایران در عهد قاجار از زبان یک سیّاح خیالی نوشته شده، در بیداری ایرانیان سهم بسزایی داشته است.

   اکنون حدود ۱۱۰ سال از درگذشت این نویسنده دردآشنا می گذرد. شما با شناختی که از روحیات جامعه خودمان دارید، وقتی کتاب «غرب زدگی» مرحوم جلال آل احمد یا «سیاحت نامه ابراهیم بیگ» را می خوانید، انگار سیمای امروز جامعه خود را به تماشا نشسته اید.

 امروز من بخشی از کتاب سیاحت نامه ابراهیم بیگ را برایتان نقل می کنم . شما هم در این ایام عملا دعا کنید تا شاید ما ملت با تغییر و تحوّل در حال با کمک یکدیگر بتوانیم نقطه ای بر پایان این نابسامانی ها بگذاریم.

  اَلّلهُمَّ غَیِّر سوءَ حالَنا بِحُسنِ حالِکَ....

سیاحت نامه ابراهیم بیگ

نوشته:زین العابدین مراغه ای



نتیجـﮥ سیاحت من این است که در تمام آن مملکت ها که از ایران دیدم، در هیچ بلادی آثار ترقّیات، و تمایل به تمدّن به نظرم نیامد که بدان خوش وقت شوم. 

در زراعت و تجارت بدانچه از نیاکان خودشان دیده اند، قناعت دارند و جای بسی تعجّب است که بدان یکی مفتخرند که شیوﮤ اسلاف هنوز تماماً در میان ما مرعی است. اما از این طرف در تجملّات بیهوده و فراهم آوردن اسباب تزیینات خانگی به درجه ای پیش افتاده اند که ابداً اجدادشان آن وضع را در خواب خودشان هم ندیده بودند. 

  به جای ظروف مسین که از معمولات و مصنوعات وطن عزیز بود و یک صد سال به رفع احتیاجات یک خانوادﮤ بزرگی به قدر دویست تومان از آن کفایت می نمود و در آخر هم از قیمت آن چیزی نمی کاست، امروز به دویست تومان یک پارچه چلچراغ خریده از سقف اتاق های خودشان می آویزند. که به یک افتادن به جز از یک کلمـﮥ «واه» صاحبش چیزی از آن باقی نمی ماند. واضح است که از تصوّر نیاکانشان امثال این چیزها هیچ وقتی نگذشته بود.
یکی از این انبوه مردم که علی الاکثر صاحبان املاک هستند، هیچ گاهی بدین خیال نیفتاده اند که از مملکت همسایه یک ماشین خرمن کوبی یا یک داس ماشین دار برای درودن غلّه، یا این که ماشین گندم پاک کن برای نمونه خریده، بیاورند. در مزارع خودشان به کار وادارند تا محسنّات آن ها را به رای العین ملاحظه کنند. 

  در تمامی این مملکت از شهرهای بزرگ گرفته تا قصبات و قریه ها دودکش یک ماشین فابریکی دیده نمی شود که دودی از آن متصاعد گردد. و از هیچ طرف بانگ سوت و صفیر حرکت و ورود راه آهن شنیده نمی شود. 

در هیچ شهری به نام دوایر دولتی عمارت بلند و باشکوهی نیست. از مکاتب دولتی و مریضخانه در هیچ جا نشانی نمی توان یافت. در هیچ نقطه کمپانی و بانک که نمونـﮥ ترقّی و تمدّن است، مشهود نیست. کسی را پروای وضع مساجد نیست. مقابر بزرگان پیشین مانند سلاطین صفویه و غیره همه خراب. از زحمات نایب السّلطنه عبّاس میرزای مرحوم و خدمات امیرکبیر میرزا تقی خان مغفور که در راه ملک و ملّت کرده و کشیدند، سخنی که دلیل قدردانیِ اخلاف باشد ،در میان نیست. نه نیکان را به رحمت یاد می کنند، نه بدان را به بدی نام می برند.
ترک حقوق و قطع صلـﮥ رَحِم و بی مروّتی و عدم انصاف و بدخواهیِ همدیگر شغلشان است. ولی با این وضع چون پنج نفری یک جا گرد آمدند، می گویند ای بابا، دنیا پنج روز است، باید فکر آخرت نمود. اما همه دروغ می گویند و فعلاً منکرند. آنچه از خیالشان نمی گذرد، همان پرسش روز حساب است. 

خیرات می کنند، اما اطعام اغنیا می کنند، نه فقرا. اعمالشان همه از روی ریاست. بی طمع و توقّع به احدی سلام نمی دهند. اخلاق مردم چندان فاسد گشته که اصلاح آن مشکل می آید ،مگر این که محض تسلّی خودمان بگوییم: 

«چنان نماند، چنین نیز هم نخواهد ماند».

گاه گویه های مطهر   telegram.me/amotahar

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ مهر ۹۵ ، ۰۸:۵۹
سید علیرضا شفیعی مطهر

  #دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(416)  

 

« رنگِ نیرنگ » با « اَنگِ فرهنگ »! 

Картинки по запросу

من کورش بزرگ را دیدم ،اما نه « آرام بر بستر آژمانی  »

که « ناکام بر خاکستر نگرانی » !

« ایران را می نگریست » و « ایمان را می گریست »!

او « سیمای روزگاران را می دید» و « نوای تبه کاران را می شنید  » 

که « تَبَرِ ضلال دروغ » ، 

« پیکر نهال نبوغ »را درهم می شکند،

 « خواب سبز جنگل » با « سراب سیاه اَمَل » آشفته می شود!

و « اقیانوس نور، غَدر می بیند » و « فانوس کور بر صَدر می نشیند »! 

« رنگِ نیرنگ » با « اَنگِ فرهنگ » می کوشد،

تا « ملّتی بی ریشه » و « خالی از اندیشه » بسازد!

و از میهن « دشتی سَتَروَن  » و « چراگاه  اهریمن » بپردازد! 

 بهوش تا « اندیشه ها را پاس داریم »

و « اندیشمندان سپاس گزاریم»!

 

#شفیعی_مطهر

---------------------------

آژمان: بی زمان

اَمَل: آرزو

غَدر: خیانت کردن، بی وفایی، نقض عهد، مکر و فریب

اَنگ : نشانی و علامتی که روی کالای تجاری می نویسند

سَتَروَن: نازا،نازاینده،عقیم

 

گاه گویه های مطهر   telegram.me/amotahar

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ مهر ۹۵ ، ۰۶:۱۳
سید علیرضا شفیعی مطهر


اگر تو آنجا بودی … 

#شفیعی_مطهر

 

               کو‏ُنا لِلظّالِمِ خَصْماً وَلِلْمَظْلوُمِ عَوْناً

                      (از وصایای امام علی علیه السلام)

آن گاه که نخستین تازیانه ستم بر پوست لخت اولین ستمدیده تاریخ، خطّی از خون کشید، و نخستین شمشیر خود کامگی و انحراف، فریاد سرخ رگ های استضعاف را بر سینة سیاه آسمان پاشید، 

اگر تو آنجا بودی ، برای دفع ستم و رفع اَلَم چه می کردی؟

آن گاه که دست بیداد قابیل- اولین ستمگر تاریخ - فرا رفت و فرو آمد و نخستین قطرة سیاه مرگ را در کام هابیل- نخستین ستمدیدة تاریخ - چکانید و نخستین قطره خون پاک برسینة سیاه خاک فرو ریخت، 

اگر تو آنجا بودی ، در نهی از منکر و نفی ستمگر چه می کردی؟

آن گاه که در مصر خون بردگان بی گناه را گِلمایه بنای اهرام سیاه می کردند و موساییان حق باور در رویا رویی با تفرعن فرعون های ستمگر با پیام آور حق نگر میثاق بستند و ارکان نفاق را در هم شکستند، 

اگر تو در عرصه این نبرد حق و با طل بودی،  چه می کردی؟

آن گاه که نمرود، این الهة جور و جهل و جمود برای نابودی ابراهیم، قهرمان آزادگی و امید و تندیس تناور توحید، مناره ای از خشم افراخت و دریایی از آتش افروخت، 

اگر تو در این مصاف تبلور توحید با تحجّر پلید بودی ، چه می کردی؟

آن گاه که در صحاری کنعان برادران بی وفا، دام جفا گستردند، آتش کینه در تنور سینه آنان را بر آن داشت تا یوسف، آن ماه فضیلت را در چاه رذیلت خود افکنند، 

اگر تو در آنجا بودی، که برای برادران یوسف جز اظهار تأسف گریز و گریزی نبود، چه می کردی؟

آن گاه که محمّد (ص)، آخرین پیام آور آسمانی بت ها و بت واره های شرک و خود کامگی را درهم شکست و غُل ها و زنجیرهای اسارت را از دست و پای افکار انسان ها گسست، آن گاه که در عرصه های بدر و اُحُد و خندق و در جبهه های رویارویی شرافت و اشرافیت، کفر و نفاق در برابر محمد (ص) پیامبر مهر و وفاق ، قامت بر می افراشتند، 

اگر تو آنجا بودی ، در یاری اسلام و محو کفر و ظلم و ظلام چه می کردی؟

آن گاه که در صحرای طف و بیابان کربلا، حسین (ع) سردار سپاه سپیده ، پرچم سرخ جهاد را بر بلندای سبز فریاد برافراشت، آن گاه که یاران، برادران و فرزندان و همه هستی خود را در طبق اخلاص نهاد و عاشقانه به پیشگاه حضرت دوست تقدیم کرد، آن گاه که در گرما گرم نبرد ظهر عاشورا غمگینانه سر بر بازوی تنهایی نهاد و فریادِ «هل من ناصرٍ ینصُرُنی» را بر تارک همه آزاداندیشان بیدار در همه قرون و اعصار نواخت، 

اگر تو در این صحنه مصاف نور و ظلمت، و سعادت و شقاوت حاضر بودی، برای اعلای کلمه توحید و امحای باطل پلید چه می کردی؟

آری اگر تو در همه عرصه های رویارویی حق و باطل، عدالت و تبعیض، شرافت و اشرافیت، و فضیلت و رذیلت حاضر بودی، دست در دست هابیل مظلوم، بر جفای قابیل می شوریدی، 

هماهنگ و همنوا با موساییان ستم ستیز، تفرعن فراعنه حق گریز را در هم می کوبیدی، 

در رکاب ابراهیمیان آگاه، نمرودیان خود خواه زمین را در هر زمان به خاک مذلّت می نشاندی، 

همگام با یوسف صدّیق سال های ستروَن جوانمردی و صداقت و قرن های قحطی مهر و محبّت را پر از شکوفه های مهربانی و کرامت می کردی، 

همراه با محمّد (ص) پیام آور بزرگ رحمت و حریّت با قامتی به بلندای قیامت با همه خود کامگان ستم پیشه و اشراف بی ریشه در می آویختی و خون سیاه عوام فریبان جبهة زور و زر و تزویر را می ریختی، 

و در حماسة سبز عاشورا و نبرد سرخ کربلا در رکاب سردار سرافراز سپیده، کتیبة انقلاب را در کتاب آفتاب می نگاشتی، ریشه زور و اندیشة فسق و فجور را بر می کندی و بنای کاخ عزّت و کرامت را پی می افکندی.  ….

افسوس! دریغ که من و تو در هیچ یک از آن صحنه ها نبودیم ، تا رسالت انسانی و تاریخی خود را انجام دهیم. امّا  …

    چشم دل باز کن که جان بینی

                 آنچه نادیدنی است آن بینی

اگر چشم دل و گوش جان را بگشایی ندایی تحوّل آفرین در همه ادوار تاریخ طنین انداز است که:

 کُلُّ ارضٍ کربلا و کُلُّ یومٍ عاشورا

بنا بر این همه آن جبهه ها هم اکنون نیز همچنان گشوده است و نبرد بی امان پیوسته در جریان است.

صحنه های ستم ستیزی تنها من و تو را کم دارد …

                                                       

 گاه گویه های مطهر   telegram.me/amotahar

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ مهر ۹۵ ، ۰۹:۲۹
سید علیرضا شفیعی مطهر


   #دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(415)  

 

«زندگی بی ستیز»و«همزیستی مسالمت آمیز» 

 

Картинки по запросу

من نوعی « چیستی دلاویز » و « همزیستی مسالمت آمیز » دیدم 

بین « آدم های بی آزار » و « حیوانات وفادار ». 

با خود « اندیشیدم » و این رفتارها را « سنجیدم »،

که چرا برخی آدمیان نمی توانند در جوار همنوع خود 

« ثمین رامشی » و « چنین آرامشی » را بیابند؟

آیا انسان با انسان نمی تواند « همزیستی مسالمت آمیز »

و « زندگی بی گریز و ستیز » داشته باشد؟! 

 

#شفیعی_مطهر

 -------------------------------

ثمین : گرانبها،پُربها،قیمتی

رامش :آرامش،آسودگی ،فراغ و سکون

 

گاه گویه های مطهر   telegram.me/amotahar

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ مهر ۹۵ ، ۰۵:۵۲
سید علیرضا شفیعی مطهر

عوامی گری و قشری نگری 

 

#شفیعی_مطهر

    شاید اغراق نباشد اگر بگوییم در  طول تاریخ و در عرض جغرافیا  چه در ایران و چه در سایر کشورهای جهان ، سخت ترین و مهلک ترین ضربه هایی که بر پیکره حق و حقیقت وارد شده  و کاروان تمدن و فرهنگ بشری را به قهقرا کشانده ، همانا «عوامی گری و قشری نگری» است. 

   از عصیان و سرکشی در برابر فراخوان حیات بخش پیامبران توسط افراد عوام و تنگ نظر گرفته تا خروج جاهلانه خوارج علیه دعوت رهایی بخش امام علی (ع) و یورش متعصبّانه و کورکورانه کوفیان قشری نگر علیه امام حسین(ع) همه و همه ناشی از عدم ژرف نگری و برداشت های سطحی و ظاهری آنان است . این حرکت های جاهلانه بیشترین ضربه ها بر پیکره حیات و پیشرفت و ترقی ملت ها زده و می زند. متاسّفانه عوامل خودکامه بومی و دشمنان بیگانه از این چالش فاجعه آمیز و از این سودای خردستیز افراد ساده اندیش بیشترین سود را برده و می برند.

   بنابراین گسترش آگاهی و ژرف بخشیدن به افکار مردم و نیز سوق دادن جامعه به سوی عقلانیت و خردورزی از مهم ترین رسالت ها و ماموریت های روشنفکران و آگاهان ملت است.

   نمونه ای از این سیمای اسف انگیز و عقل گریز در تابلوی تاریخی زیر به خوبی به تصویر کشیده شده است:

  « از روز ۲۵ تیر ۱۳۰۳ در تهران شایع شد که در سقّاخانه واقع در چهارراه شیخ هادی معجزه ای روی داده است. بازاریان و کسبه به مناسبت معجزه دو شب بازار و خیابان ها را چراغانی کردند و تحریکات بسیار شد. مردم عوام و خرافی گروه گروه به سوی سقّاخانه روانه شده، نذر می دادند و شمع روشن می کردند. 

  «ماژور ایمبری» ویس کنسول سفارت آمریکا که از سوی مجله جغرافیایی ملی آمریکا هم مأموریت داشت از نقاط جالب توجّه ایران برای آن مجلّه عکس برداری کند، برای عکس برداری از سقّاخانه با بی احتیاطی و بدون در نظر گرفتن هیجان احساسات مذهبی مردم همراه «لوین سیمور» آمریکایی بعدازظهر روز جمعه ۲۷ تیرماه ۱۳۰۳ (۱۸ ژوئیه ۱۹۲۴) برای عکس برداری با درشکه به سوی سقاخانه رفت. 

در جلوی سقاخانه و در میان ازدحام توده عوام و خرافی پیاده شد و با کمک «سیمور» دوربین عکاسی خود را روی سه پایه نصب کرد ؛ ولی مردم مانع از عکس برداری شدند و از هر سوی عبای خود را جلو دوربین او می گرفتند تا کار به خشونت رسید، دو نفر پلیس که در آن محل بودند، مداخله کرده و «ایمبری» و «سیمور» را سوار درشکه خودشان نموده برگرداندند ، بی آن که موفق به گرفتن عکس بشوند. 

پس از حرکت درشکه گروهی از آن افراد جاهل به تصوّر این که او عکس از سقاخانه گرفته است، بر آن شدند که او را تعقیب کرده دوربینش را بگیرند. 

در همین لحظه صدایی ازمیان جمعیت برخاست که گفت: 

«فرنگی در سقاخانه زهر ریخت!» 

درحالی که فرنگی به سقّاخانه نزدیک نشده بود. این صدای شوم به تحریک چه کسانی و از گلوی چه کسی بیرون آمد، هنوز دانسته نشده است ؛ ولی این صدا چون یک آژیر خطر بود، افراد جاهل ومتعصّب از هرسو به تعقیب درشکه پرداختند و به ایمبری و سیمور، حمله ور شدند، دوربین او راگرفته و هردو را به شدّت زخمی نمودند.  پلیس آن دو را با درشکه به بیمارستان شهربانی برد ، ولی جمعیت عوام هیجان زده تحریک شده به ساختمان بیمارستان هجوم بردند و با ضربه های مشت و چاقو به آن دو آمریکایی حمله ور گردیدند. براثر این هجوم و ضربه های آجر و مشت و چاقو ، «ایمبری» کشته شد ؛ ولی «سیمور» جان نیمه سالم به در برد و به بیمارستان آمریکایی زیرنظر ومراقبت شدید پلیس منتقل گردید. 

   عده ای معتقد بودند که شایعه معجزه سقّاخانه از سوی مخالفان سردار سپه برای درهم ریختن نقشه زمامداری او ترتیب داده شد، ولی او نیز از این توطئه برای درهم شکستن قدرت مخالفان بهره برداری کرد. 

   روز بیست و نهم تیرماه تشییع جنازه ایمبری با شرکت نخست وزیر و هیأت دولت انجام شد و جنازه او در کلیسای انجیلی به امانت گذارده شد. این شایعه بر زبان ها بود که به مناسبت گفت وگوی بستن قرارداد نفت شمال با آمریکا و نیز گفت وگوی گرفتن سی میلیون دلار وام از آن دولت برای جلوگیری از این دو کار و به تحریک عوامل سفارت انگلیس و مذهبیّون و ایرانیان وابسته به آن سفارت معجزه سقّاخانه صحنه سازی شده و به قتل ایمبری منجر شده است. ولی اعلامیه سردار سپه رئیس الوزرا و فرمانده کل قوا ارتباط این حادثه را با سیاست خارجی رد کرده و نیز دکتر میلیسپو نوشته است: 

   اگر ایمبری شخص واقع بین و خردمندی بود ، هیچ گاه به چنین بلیّه ای دچار نمی شد. چون اشرار به دنبال او نبودند، بلکه او پا به محلّی نهاد که شرایط به خصوصی در آنجا حکمفرما و عوامل خطر کاملاً مشهود بود ! 

نیز مصطفی فاتح این پیش آمد را با امتیاز نفت مربوط نمی داند و آن را یک توطئه ناشی از تضادهای سیاست های داخلی می شمارد. 

   پس از این حادثه، به تصویب دولت از روز ۲۹ تیر در تهران حکومت نظامی برقرار شد. سرانجام پس از چند مکاتبه که میان ژوزف سن گرنفلد وزیر مختار آمریکا و محمدعلی فروغی وزیر خارجه ایران انجام گردید، سوءتفاهم برطرف شد و هردو طرف مقرّرات و تعهّدات دوستانه و سیاسی و اقتصادی میان دو کشور را که در نخستین عهدنامه ایران و آمریکا در ۱۸۵۶ م. تصریح شده است، تأکید کردند و قرار شد دولت ایران شش هزار دلار به خانواده ایمبری و دو هزار دلار به سیمور پرداخت کند. »

(منبع:ایران نیوز پی پر )

   برخی از تحلیل گران بر این باورند که دولت وقت به ریاست قوام به منظور کاستن از نفوذ  ستمگرانه انگلیس تصمیم داشت  با واگذاری بخشی از نفت  به آمرکا پای آن دولت را به عنوان آلترناتیو انگلیس به ایران باز کند ؛ بنابراین عوامل انگلیسی این توطئه را طرّاحی کردند تا آمریکا از ورود به عرصه سیاسی و اقتصادی ایران وحشت کند  که متاسّفانه به علّت عوامی گری و قشری نگری برخی مردم ، در این نقشه کاملا موفق شد!!

 

گاه گویه های مطهر   telegram.me/amotahar

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ مهر ۹۵ ، ۰۹:۱۳
سید علیرضا شفیعی مطهر

 #دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(414) 

 

 « کابوسی غمّاز »و « عروسی پُرناز » ! 

 Картинки по запросу

من دنیا را چون « سایه ای دراز » و « همسایه ای طنّاز » دیدم 

که اگر او را دنبال کنی، « با تو می ستیزد » و « از تو می گریزد »؛ 

ولی اگر از او بگریزی، « تو را دنبال » و « از تو استقبال » می کند.  

دنیا « کابوسی غمّاز » است و « عروسی پُرناز » .

« ورجاوندان را می شکیبد »،ولی « آزمندان را می فریبد »!

دنیا به مثال سایه همراه شماست

فرّار بود گرش تو دنبال کنی

امّا چو ز نزد او گریزان گردی

دنبال کند تو گر اهمال کنی

 

#شفیعی_مطهر

-----------------------------

طنّاز: فسوس کننده،شوخ و پُرناز،،مسخره کننده

ناز: فخر ،عشوه ،کرشمه  

کابوس: حالت اختناق و سنگینی که گاهی در خواب به انسان دست می دهد و خیال می کند چیزی سنگین بر سینه اش فشار می آورد و نمی تواند تکان بخورد

غمّاز : غمزه کنندهاشاره کننده با چشم و ابرو

ورجاوند : بلندپایه،ارجمند،برازنده،نیرومند 

 

گاه گویه های مطهر   telegram.me/amotahar

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ مهر ۹۵ ، ۰۶:۱۲
سید علیرضا شفیعی مطهر

عاشورا خطّ سبز عزّت 


#شفیعی_مطهر

 

  عاشورایی دیگر گذشت و داغی دیگر بر دل ها گذاشت!

 عاشورا قلّه ای است بلند و شکوهمند که قرن هاست پیروز و سرفراز بر بلندای تاریخ بشر ایستاده و سرود پویایی و پایایی را در گوش زمان زمزمه می کند. 

از این قُلّه رفیع رفعت دو خط موازی تا دامنه قیامت کشیده اند: 

یکی خط سبز عزّت و دیگری خط سرخ شهادت . 

زیست طیّبه هر مسلمان موحّد بر روی یکی از این دو خط استمرار دارد ، یعنی اگر می تواند در خطّ سبز عزّت می زیَد و گر نه در خطّ سرخ شهادت می میرد ....و راه سومی ندارد.

   در این دو خط سبز و سرخ - عزّت و شهادت - نه رنگی از ریا دیده می شود و نه زنگاری از جفا . 

در زیست طیّبه نه تعلّق به ناسوت راه دارد و نه تملّق به طاغوت.

  تکلّف گر نباشد خوش توان زیست          

تعلّق گر نباشد خوش توان مُرد

  انسان های عاشورایی نه زر و زور را برمی تابند و نه به سوی تزویر می شتابند. از این می گریزند و با آن می ستیزند. 

  اینان تا شور حسینی در سر و شعور حسینی را در دل دارند، این شعار حسینی را بر لب دارند:

  تا می توان در خاک و خون خُفت        

   چون می توان خواری پذیرفت؟

   یا زندگی با فخر و عزّت          

  یا مرگ با عزّ شهادت

  تا می توان با سادگی مُرد            

کی می توان شرمندگی بُرد؟

   آزاد مردان جبهه عاشورا و آزاد زنان حماسه کربلا در خشنودی معبود هر جفایی را جمیل می بینند و هر تلخی را تجلیل . 

   حضرت زینب (س) در پاسخ یزید در تحلیل واقعه عاشورا می فرماید:

« ما رایتُ الّا جمیلا » .

  منطق حال و زبان قال این شیرزنان و شیرمردان حسینی این است:

  گر شب پره خونم از گلو می ریزد         

  هر صبح شکوه شب فرو می ریزد

  تا منطق تو زور و زبان شمشیر است        

  خون از من و از تو آبرو می ریزد

  .... و اکنون در شامگاهان عظیم ترین و طولانی ترین روز تاریخ - عاشورای حسینی - زمین بر آسمان می نازد و با نمایش شکوه این حماسه سر بر می افرازد و بانگ می زند و این فریاد را سر می دهد:

 نکوتر بتاب امشب ای روی ماه      

  که روشن کنی روی این بزمگاه

بسا شمع رخشنده تابناک      

  ز باد خــوادث فرو مُرده پاک

 بتاب ای مه امشب که افلاکیان      

ببینند جانبازی خاکیان

  .. ما با دلی پرخون و رویی گلگون ضمن تسلیت این واقعه جانگداز عالم بشری به همه آزادگان زمین و حقجویان زمان ،موفقیت روز افزون همگان را در پویش راه عزت و کرامت حسینی را از درگاه خداوند متعال مسئلت داریم و با پیامی کوتاه و تکان دهنده از سرور شهیدان (ع) سخن را به پایان می رسانیم:

النَّاسُ عَبِیدُ الدُّنْیَا، والدِّینُ لَعقٌ عَلَى أَلْسِنَتِهِمْ یَحُوطُونَهُ ما دَرَّتْ مَعَایِشُهُمْ، فَإذا مُحِّصُوا بِالْبَلَاءِ قَلَّ الدَّیّانُونَ.

مردم بندگان دنیا هستند و دین لقلقۀ زبان‌شان است، تا زمانی که آسایش‌شان برقرار باشد، گرد آن می‌چرخند و آن‌گاه که با آزمایش غربال شوند، دینداران اندک خواهند بود. (بحار الأنوار، ج ۴۴، ص ۳۸۳)

       باید به پا خاست و راه این رهرو راستین را ادامه داد. حسین، زیستن با عزّت می خواهد ، نه گریستن با ذلت !

کربلا درس حرکت در جاده آینده است.

تصور کنید در جبهه کسی برای رسیدن به هدف ایثار کند و روی مین برود تا افراد دیگر از آن جا عبور کنند و به مقصد برسند؛ ولی بعد از شهادت او آن ها به جای این که راه را ادامه دهند، تا به هدف برسند، بنشینند و فقط برای او گریه کنند!

 

شما را چشم در راهیم در کانال زیر:

گاه گویه های مطهر   telegram.me/amotahar

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ مهر ۹۵ ، ۰۹:۲۸
سید علیرضا شفیعی مطهر