وب‌نگاشته‌های شفیعی‌مطهر

بخشی از آثار،مقالات،سروده‌ها و تالیفات شفیعی‌مطهر

وب‌نگاشته‌های شفیعی‌مطهر

بخشی از آثار،مقالات،سروده‌ها و تالیفات شفیعی‌مطهر

انتشار مقالات،سروده‌ها و معرفی آثار و تالیفات سیدعلیرضاشفیعی‌مطهر

بایگانی

 

دل دیدنی های شهر سرب و سراب  (۱۰)

۰


 من کشتی بانی را دیدم که یک ملت را بر زورقی نشانید و پس از پیمودن دریایی ژرف با ترفندی شگرف مسافرانش را نه در مقصد ، که در همان مبدا پیاده کرد.

من کسی را دیدم که لحظات و دقایق عمرش را حراج کرده بود. از باغ عمر لحظات بهار را می داد و برات دلار می گرفت. 

 من دولت مردی را دیدم که خود را زیرک ترین و زرنگ ترین سیاستمدار می دانست. او هماره انبانی رنگی از ترفندهای زرنگی بر دوش داشت . همه مشتاق بودند تا انبان او را بازبینند و راز و رمز زرنگی او را بدانند. روزی داشت سیاست می بافت که انبانش شکافت......

... در انبانش جز دروغ نبود!!  

ادامه دارد....

                             شفیعی مطهر

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ آذر ۹۲ ، ۰۶:۱۲
سید علیرضا شفیعی مطهر
 

دل دیدنی های شهر سرب و سراب (۹)

 من نسلی را دیدم که می رفت تا هویت خود را باور کند و اندیشه خود را با زلال کرامت بارور سازد.  

من شهریاری را دیدم که در بهمن سقوط کرد و بهمنی را دیدم که بر شهریاری سقوط کرد. اولی گزیری نداشت و دومی گریزی

 من دیاری را دیدم که سنگ ها را بسته و سگ را گسسته بودند. سگ ها چه هار و سنگ ها چه استوار! 


 من شهریاری را دیدم که همه انبانش انباشته از حقوق بود و شهروندانی را دیدم که کوله باری پر از تکالیف بر دوش می کشیدند. 

 من عصری را دیدم که برای رویت ریا، نه به روایت نیاز بود، نه به درایت.  

 من چینی بندزنی را دیدم که تکه های شکسته چینی را به هم بند می زد ، ولی نمی توانست نسل خویش را به نسل نو پیوند زند.

ادامه دارد...

                           شفیعی مطهر

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ آذر ۹۲ ، ۰۷:۵۲
سید علیرضا شفیعی مطهر

 

دیدنی های شهر سرب و سراب (۸)

 ۸

 من اندیشمندی را دیدم که بر « ریشه ها » برمی آشفت و سخن از « اندیشه ها » می گفت. بر خداوندان « زور » و  « زر » می تاخت و صاحبان « تزویر » را خوب می شناخت. 

 من روشنفکری را دیدم که در برابر عوام فریبی خناسان چون دژی محکم و قلعه ای مستحکم می ایستاد . او تشنه زلال آفتاب بود و سیراب از سراب. 

 من شخصیتی را دیدم که نه تنها « شخص » که « شخصیت » بود . هویتش « اصیل » بود و شخصیتش « اصولی ». 

 من ستایشگرانی را دیدم که تنها خدا را می پرستیدند ، نه « خدایگان » را و نه « سایه خدا » را. 

 من پیامبرانی را دیدم که آمدند تا فطرت انسان ها را بیدار و هویت آنان را آشکار کنند. در برابر آنان فراعنه و زورمندان و زرمندان تاریخ می کوشیدند تا احساس کرامت و نیروی تفکر و اندیشه را در جامعه انسانی بمیرانند و از آنان موجوداتی رام و افرادی آرام بسازند. خداوندان زور و زر و تزویر ، جامعه انسانی را بی ریشه و خالی از اندیشه می خواهند. خداوند این شیوه جائرانه و جابرانه را این گونه نکوهش می کند:

 « فاستخف قومه فاطاعوه » ( زخرف ، ۵۴ )

 فرعون ، ملت خود را خوار و ذلیل کرد تا از او اطاعت کنند. 

     ادامه دارد....

                                   شفیعی مطهر

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ آذر ۹۲ ، ۰۷:۵۴
سید علیرضا شفیعی مطهر
 

دل دیدنی های شهر سرب و سراب (7)

 من فرهیخته ای را دیدم که هر « حقیقت » را پس از « شک » می پذیرفت و هر « یقین » را پس از « محک ». او هیچ سخن را بی دلیل نه می پذیرفت و نه رد می کرد؛ بل آن را با ذهن وقاد و عقل نقاد می کاوید و گوهر حقیقت را در میان سنگریزه های آزمون و خطا می یافت.

 من فروتنی را دیدم که « رفعت » را در « خاکساری » می جست و « پیروزی » را در « پایداری». 

 من آموزگاری را دیدم که چون « شمع آتش به جان افتاده » فراراه رهپویان در نار می سوخت و نور می افروخت.  او می کوشید با اکسیر تربیت از مس، زر بسازد و از شر ، بشر!

 من آزاده ای را دیدم که نه به « خسی » تعلق می جست و نه به « کسی » تملق می گفت. از تملق بیزار بود و بر دهان چاپلوسان خاک می پاشید. 

 من رادمردی را دیدم که نه در حصار انحصار می گنجید و نه در پرگار روزگار. بر دیوار های محبس برمی آشوبید و میله های قفس را درهم می کوبید. 

ادامه دارد....                                                  

                                        نویسنده: شفیعی مطهر

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ آذر ۹۲ ، ۰۶:۴۶
سید علیرضا شفیعی مطهر

 

دل دیدنی های شهر سرب و سراب (۶)



  من آدم هایی را دیدم که چونان آدمک نه آب شان رنگ داشت و نه شتاب شان، درنگ. گویی چشمان شیشه ای شان بی نگاه و شب های دل شان ، بی پگاه بود. مردم را نه با مردمک ، که با ناوک می نگریستند. میوه کال نگاه را باید از دیدگان شان با اکراه چید ! 


  من مردمی را دیدم که بت های سنگی را می شکستند ، ولی بت واره های تراشیده از ذهن را می پرستیدند. آن را می شد شکست، اما از این نمی توان رست

 من کوهی را دیدم انباشته از سوال و تپه ای افراشته از آمال. سوال ها، تشنه قطره ای از جواب و تاریکزارها، در عطش جرعه ای از آفتاب.

 

 من بیننده ای را دیدم که تیزبین ترین چشم ها را داشت.. ...اما بینش نداشت !! ذره ای را بر فراز قلل رفیع کوه می دید، اما ذره ای از بلور بغض انبوه را در عمق چشم ها نمی دید. تا آخر عالم را می دید، اما اشک شبنم و کوهی از غم و ماتم را نمی دید!!

 من شهریاری را دیدم که همه چیز می دانست؛ اما نمی دانست که « قدرت »، «محبت » نمی آورد ؛بلکه این « محبت » است که « قدرت » می آفریند. 

 ....و ای کاش این سخن امام علی(ع) را خوانده یا شنیده بود:

احمق ترین خلق کسی است که خود را عاقل ترین خلق بداند.

 

ادامه دارد....

                                             شفیعی مطهر

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ آذر ۹۲ ، ۰۶:۵۴
سید علیرضا شفیعی مطهر
 

دل دیدنی های شهر سرب و سراب (۵)


تصاویر زیباسازی نایت اسکین

من نویسنده ای را دیدم که پایش را شکستند؛ اما پایداریش را هرگز !

 ...و شاعری را دیدم که دستش را قلم کردند ؛ اما قلمش را هرگز !  


  من گویشگران و نگارشگرانی را دیدم که قلم هایشان را شکستند و دهان هایشان را بستند؛ در حالی که هزار پنجره پرواز در هر بال داشتند و صدهزار حنجره آواز در هر حال

 

 من فریادگری را دیدم که « لال گفتن » را می دانست و « زلال  شکفتن» را می توانست. حنجر به خنجر سپردِ ولی فریادش نمرد. 

ادامه دارد...

                      شفیعی مطهر

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ آذر ۹۲ ، ۱۰:۲۱
سید علیرضا شفیعی مطهر

 

دل دیدنی های شهر سرب و سراب (4)

من سهراب هایی را دیدم نوشکفته و پهلو شکافته که  حنجر به خنجر رستم هایی کاغذی می سپردند و نوشداروی کاوس کی نه تنها جان را نمی آسود که ایمان را هم می ربود ! ...و رستم های مسخ شده نه چشمی برای دیدن داشتند و نه خردی برای اندیشیدن!

   من عرصه ای از هماوردان و میدانی از پهلوانان را دیدم که در آن داور از اریکه داوری فرود آمده و با هماوردان کشتی می گرفت! در این معرکه بی دادار، بیداد بود که داد می داد! و داد بود که بی داد مانده بود!! 

  من آیینه هایی را دیدم که هر لحظه و هر زمان به گناه راست گویی درهم شکسته می شدند و هر قطعه خردشده آن نیز باز راست می گفت! هر ذره از آیینه شکسته با هزار زبان و صدهزار بیان باز هم راست می گفت؛ چون دروغ را نمی توانست و جز راست نمی دانست

   من تقویمی را دیدم که هر روز آن ، برهه حساس بود و هر پگاه ، گاه هراس. روزهایی بی ریشه در قاب سال هایی بی اندیشه! 

 من دیوارهایی را دیدم که فاصله می فروختند و کوپن های باطله می خریدند. چه بازار گرمی بود! چون فصل، فصل فاصله بود و اصل ،رواج مهر باطله ! مهر باطله به هر داور دیرین و باور پیشین. 

ادامه دارد...

                                  شفیعی مطهر

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ آذر ۹۲ ، ۰۶:۳۶
سید علیرضا شفیعی مطهر

این متن دومین مطلب آزمایشی من است که به زودی آن را حذف خواهم کرد.

زکات علم، نشر آن است. هر وبلاگ می تواند پایگاهی برای نشر علم و دانش باشد. بهره برداری علمی از ,بلاگ ها نقش بسزایی در تولید محتوای مفید فارسی در اینترنت خواهد داشت. انتشار جزوات و متون درسی، یافته های تحقیقی و مقالات علمی از جمله کاربردهای علمی قابل تصور برای ,بلاگ ها است.

همچنین وبلاگ نویسی یکی از موثرترین شیوه های نوین اطلاع رسانی است و در جهان کم نیستند وبلاگ هایی که با رسانه های رسمی خبری رقابت می کنند. در بعد کسب و کار نیز، روز به روز بر تعداد شرکت هایی که اطلاع رسانی محصولات، خدمات و رویدادهای خود را از طریق بلاگ انجام می دهند افزوده می شود.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ آذر ۹۲ ، ۰۷:۴۶
سید علیرضا شفیعی مطهر

این متن اولین مطلب آزمایشی من است که به زودی آن را حذف خواهم کرد.

مرد خردمند هنر پیشه را، عمر دو بایست در این روزگار، تا به یکی تجربه اندوختن، با دگری تجربه بردن به کار!

اگر همه ما تجربیات مفید خود را در اختیار دیگران قرار دهیم همه خواهند توانست با انتخاب ها و تصمیم های درست تر، استفاده بهتری از وقت و عمر خود داشته باشند.

گاهی هدف از نوشتن ترویج نظرات و دیدگاه های شخصی نویسنده یا ابراز احساسات و عواطف اوست. برخی هم انتشار نظرات خود را فرصتی برای نقد و ارزیابی آن می دانند. البته بدیهی است کسانی که دیدگاه های خود را در قالب هنر بیان می کنند، تاثیر بیشتری بر محیط پیرامون خود می گذارند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ آذر ۹۲ ، ۰۷:۴۶
سید علیرضا شفیعی مطهر