نقآشی قُلّابی از شاه انقلابی!
قصّه های شهر هرت. قصّۀ 158
شفیعی مطهر
به اعلی حضرت هردمبیل خبر رسید که سازمان فرهنگی جهانی،یونسکو در نظر دارد یک مسابقۀ نقّاشی برای رهبران جهان برگزار کند. هردمبیل فوراً شارل شرلی مستشار فرنگی را احضار کرد و از او راهکار خواست . شرلی که می دانست هردمبیل هیچ هنر و لیاقتی ندارد،در پاسخ درماند. پس از ساعتی اندیشیدن به این راه حل رسید که محرمانه یکی از نقّاشان بزرگ جهان را به شهر هرت فرابخوانند و امکانات فراوان در اختیارش بگذارند تا تابلویی ترسیم کند که در میان همۀ تابلوهای رهبران جهان مقام اول بیاورد.
این پیشنهاد عملی شد و با صرف هزینه های میلیاردی از جیب خالی ملّت بیچارۀ شهر هرت ،سرانجام تابلویی در اندازۀ دو در سه متر تهیه شد. وقتی تابلو را برای دیدن هردمبیل آوردند، هر چه در آن با دقت نگریست،از آن چیزی سردرنیاورد! از نقّاش توضیح خواست،او به وسیلۀ مترجم به عرض رسانید:
این تابلو به سبک «ایده آلیسم» ترسیم شده و اهل فن پیام آن را درمی یابند!
هردمبیل با آن که چیزی از آن توضیحات نفهمید،برای جلوگیری از رسوایی بیشتر،ضمن سرتکان دادن چنین وانمود کرد که فهمیده است.
ولی در نهانی و تنهایی به شرلی گوشزد کرد که من از آن چیزی نفهمیدم. شرلی ،شاه را قانع کرد که احساس خود را پنهان کند که کسی نفهمد که شاه این قدر بی هنر و بی سواد است!
قرار شد برای رونمایی از این تابلو روزی همۀ هنرمندان و دولتمردان و نظامیان و سایر مردم را در بزرگ ترین میدان شهر به تماشای این اثر هنرمندانه ملوکانه فرابخوانند.
روز موعود را تعطیل همگانی کردند و پس از رونمایی از این تابلو همه ارکان حکومتی و اقشار گوناگون مردم به صف از جلوی تابلو گذشتند و همزمان بلندگوهای میدان از هنر بی نظیر اعلی حضرت در آفرینش این اثر هنری دادِ سخن می دادند و از همۀ مردم می خواستند با کف زدن های پی در پی اعلی حضرت را تشویق کنند.. در اواخر مراسم ناگهان یک دانش اموز ابتدایی که دستش در دست پدرش بود،پس از دقّت زیاد در تابلو فریاد زد:
باباجان! این تابلو را وارونه گذاشته اند!!
پدر هر چه کوشید دهان پسرش را ببندد،موفّق نشد. زیرا پسرک مرتّب فریاد می زد که « تابلو وارونه است. »
همۀ جمعیت ناگهان در جای خود میخکوب شدند . هردمبیل رنگ از صورتش پرید و همۀ عوامل حکومتی شتابزده به این سوی و آن سوی می دویدند. سرانجام قرار شد محرمانه نقّاش را با چهرۀ گریم کرده بیاورند تا صحّت یا عدم صحّت سخن پسرک را تشخیص دهد.
نقّاش فرنگی وقتی تابلو را نگریست،با شگفتی حرف کودک را تایید کرد! بنابراین دستور داد با کمک چند نفر تابلو را به حالت واقعی خود درآورند!
ناگهان صدها هزار نفر از جمعیّت ،که فهمیدند آفرینشگر تابلو یک نقّاش فرنگی است ،با فریاد خشمگینانۀ خود میدان را به لرزه درآوردند :
«نقّاشی قلّابی / از شاه انقلابی!»
همۀ مراسم فروپاشید و هردمبیل در میان گارد محافظ خود با سرافکندگی و چهرۀ پوشیده با فرار مفتضحانه، محل را ترک کرد !
بدین ترتیبب برگی بر کتاب رسوایی های دیکتاتور شهر هرت افزوده شد! تا این که....!
--------------------------------------
ایده آلیسم: اصالت تصور و خیال ، فلسفه ای که تصور را اصل و حقیقت می شمارد. در هنر یعنی آفریدن آن چه که در ذهن است نه آنچه که واقعیت دارد.